بهار زندگیم دخترم ستایش

بهار زندگیم ، دردانه ام ستایش

بهار زندگیم دخترم ستایش

بهار زندگیم ، دردانه ام ستایش


به عشق تک دخترم ستایش این وبلاگ را ساختم و میخواهم در این وبلاگ از دلنوشته های خودم که میدانم روزی برایش مفید خواهد بود بنویسم...باشد که این دلنوشته ها و وبلاگ تنها یادگاری از من برای تک دخترم بماند....
دعای زیبا و همیشگی ام برای دختر دردانه و عزیزم ستایش :
خداوندا همراهش باش ، آرامش کن...
راهنمایش باش...
که در این چرخ فلکِ روزگار ،که بالا و پایین زیاد است ...
ایمان و اراده اش را قوی کن...
که تو را در تنهایی اش گم نکند...
خداوندا شاید دخترم فراموش کار باشد ولی
اگر گاهی یا لحظه ای ، در شادی یا غمی فراموشت کرد...
تو هیچ وقت فراموشش نکن و تنهایش نگذار...آمین


آخرین مطالب

دختر عزیز و نازم ستایش : 

حرفهای نگفته دلم : 

کیفش را چندین بار چک کرده ام، مدادها، دفترها، پوشه ها، پاک کن، مدادتراش، خط کش، کتابها لیوان و جامدادی را در کیف گذاشتم، همه را برچسب زده ام، لباسهایش آماده است، بیشتر از اینکه دلم شور وسایلش را بزند، دلم شور آمادگی روح و روانش را می زند،  هفت سال اول تمام شده و من اضطراب دارم که نکند کم گذاشته باشم، نکند در حقش ظلم کرده باشم، میدانم کوتاهی کرده ام، گاهی کم طاقت شده ام، گاهی فریاد زده ام، گاهی آنقدر کارهایم زیاد بود که برایش کم کتاب خواندم، حالا با سواد می شود و من در حسرت کتاب خواندن می مانم، می دانم کم همبازیش شدم، چقدر برای ریخت و پاش اسباب بازی ها غر زدم. و چقدر صبور بود و چقدر مهربان که با همه بدی هایم بازهم عزیزترین برایش بودم، چقدر صبر و تحمل و قناعت از او یاد گرفتم.

دلشوره عجیبی دارم، حسرت می خورم و اشکم پشت پلکهایم خفته و بغض در گلویم پنهان شده، هنوز تصور اولین لحظه در آغوش گرفتن طفل سه کیلویی کوچک و ضعیفم اشکم را جاری میکند، ضعیف بود و ناتوان، توان و من اشک می ریختم و دعا میکردم سالم باشد و زودتر رشد کند.

این هفته عکس ها و فیلم هایش را دیدم، گریه کردم و خندیدم، چون مغبونی گوهر از دست داده حسرت خوردم، کودکی کودکم تمام شده و من همه وجودم، نفسم و قلبم را سپردم به دست دیگران، دیگرانی که با وسواس انتخاب کردمشان و نمیدانم ظرافت های روحش را درک میکنند یا نه، شخصیتش را گرامی می دارند یا نه، در شان انسانی کامل با او رفتار میکنند یا نه، باطن حرفهایش را می فهمند یا نه، شکننده بودن روحش را می فهمند یا نه... نکند حرفی بزنند و طوری رفتار کنند تا شخصیتش لطمه بخورد و آن طور که باید روحش رشد نکند....

و من می ترسم و می ترسم از روزهای دیگر از روزهای پریشانی بلوغ که روحش قصد اوج گرفتن دارد، از روزی که مستقل زندگی و کند و من جای خالیش را تاب نیاورم، از روز رفتنم از دنیا که غصه بخورد و دیگر مادری نداشته باشد که نازش را بخرد و بارش را بکشد، از روزهای پیری اش که نمی دانم کسی هست که دستان پیر و رنجورش را بگیرد و هم پایش آهسته قدم بردارد...

امانت معصوم خداوند را به خدا می سپارم

❤️میخواهم از تمام لحظات با هم بودنمان نهایت استفاده را ببریم❤️

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۵ ، ۰۱:۴۴
مامان ستایش

شاهزاده زیبایم دختر نازم ستایش : 

دلم ضعف میرود برای دنیای مادری
دنیایی که متعق به خودت نیستی
همه جا حضور کسی را احساس میکنی که آنقدر بی پناه است که اغوش تو ارامش میکند
آنقدر کوچک است که دستهای تو هدایتش میکند
آنقدر ضعیف است که شیره جان تو پرورشش میدهد
مادری را دوست دارم …………. چون به بودنم معنا میدهد
چون ارزشم را به رخم میکشد
و یادم میدهد هزار بار بگویم ((جانم ))کم است برای شنیدن ((مادر ))از امانت خدایم

مادری را دوست دارم ………
هرچند در آیینه خودم را نمیبینم
آن زن خسته …. ژولیده و کم خواب در قاب آیینه را تنها وقتی میشناسم که دستهای فرشته ای به گردنم گره میخورد
و باخنده از من میخواهد که عکسی دو نفره بگیریم
و آنوقت هست که من زیبا میشوم و زیباترین ژست دونفره را در قاب آیینه حک میکنم

مادریم را خیلی دوست دارم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۵ ، ۱۹:۳۱
مامان ستایش

دختر ناز و عزیزم ستایش : 

چقدر درک شدن دلنشین است...

اینکه گاهی دوستی، همدمی، همراهی باشد که تو را بفهمد و بداند که تو همیشه همان آرام و صبوری که گاهی بی حوصله می شود، داد و فریاد راه می اندازد و همه را بهم میریزد!

اینکه کسی باشد که بفهمد بی حوصلگی هایت از دلتنگی ست، از سَرِ خستگی و به جایِ ناراحت شدن و اخم کردن، حرف هایت را به دل نگیرد و با محبت آرامَت کند، خوب است کسی باشد که تو را بپذیرد و کنارت باشد، با همه یِ بدی ها و بی حوصلگی هایت، با تمامِ اعصاب خوردی ها و غُر زدن هایت...

و یادش نرود که تو همان خوبِ همیشگی هستی که فقط کمی خسته شده...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۵ ، ۱۵:۰۱
مامان ستایش

دخترم ستایش عزیزم  ٬نیمه وجودم٬ میدونم که یه روزی در اینده ای نه چندان دور شاید ۱۰ سال دیگه میای و اینجا رو میخونی ٬امیدوارم که خوندنهات سرسری و تفریحی نباشه و گاهگاهی به حرفها و پندهای مامان گوش بدی و سرلوحه ی زندگی قشنگت کنی،عزیزم هیچ وقت دروغ نگو ٬نزار به دروغ گفتن عادت کنی و اینقدر دروغ برات عادی بشه که برای چیزایی هم که اصلا لزومی نداره٬ ناخوداگاه یا آگاهانه دروغ بگی٬قشنگم هیچ چیز زیباتر از صداقت٬ اونم صداقتی که واقعی باشه و تظاهر و ریایی بهش نچسبیده باشه تو زندگی آدمها نیست٬گل قشنگم دروغ قلب مهربون و چهره ی پاک و معصوم آدمها رو سیاه و غیر قابل تحمل میکنه٬دروغ اعتبار و ارزش آدم رو پایین میاره و دیگه هیچ وقت کسی حرف راست آدم رو هم باور نداره٬ حتی اگر به روی آدم نیاره و ازش به حکم انسانیت بگذره ٬چوپان دروغ فقط یک داستان برای خوندن و از روش گذشتن نیست٬دروغ و دروغگویی خیلی بد و زشته مهربونم٬مواظب باش هرگز بهش آلوده نشی گل پاک و قشنگم٬ خیلی خیلی مواظب باش و تا میتونی صداقت رو سرلوحه ی زندگیت کن٬ درسته همیشه صداقت جواب نمیده و ممکنه خیلی وقتها بابتش اذیت بشی٬دعوا بشی ٬داد بشنوی٬ تو زندگی یه جاهایی بابت صداقتت عقب بیوفتی و ....اما با تمام این حرفها و سختیهاش خیلی حس خوبی داره پیش همه٬ به خصوص خدای خودت آدم صادق و راستگویی شناخته بشی ٬نه یک آدم بی لیاقت و بی ارزش و دروغگو که لایق هیچی نیست هیچی...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۵ ، ۲۲:۱۶
مامان ستایش

دختر نازم ستایش : 

‍ زندگی امید است 

آرزویش کن

زندگی سفر است

به پایانش برسان

زندگی هدف است 

آن را به دست آور

زندگی نبرد است

 در آن جرات حضور

 داشته باش

به خدا توکل کن و

زندگیت را زیبا بساز...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۵ ، ۲۳:۳۱
مامان ستایش

دردانه ام دختر گلم ستایش : 

شخصی برای اولین بار یک کلم دید؛ اولین برگش را کند، زیرش به برگ دیگری رسید و زیر آن برگ یک برگ دیگر و...

با خودش گفت: حتما چیز مهمی است که اینطوری کادوپیچش کردن! اما وقتی به تهش رسید و برگ‌ها تمام شد متوجه شد که چیزی در آن برگ‌ها پنهان نشده، بلکه کلم مجموعه‌ای از این برگ‌هاست! داستان زندگی هم مثل همین کلم هست!

انسان‌ها روزهای زندگی را تند تند ورق می‌زنند و فکر می‌کنند چیزی بعد از این روزها پنهان شده، در حالی که همین روزها آن چیزیست که باید دریابیم و درکش کنیم...

و بعضی‌ها چقدر دیر می‌فهمند که بیشتر غصه‌هایی که می‌خورند، نه خوردنی بود نه پوشیدنی، فقط دور ریختنی بود...!

زندگی، همین روزهاییست که به سرعت در حال گذرند...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۵ ، ۲۳:۲۸
مامان ستایش

دختر عزیزتر از جانم ستایش : 

میگن وقتی یکی دوسِت داره همه چاله چوله های تو رو بلده..

میدونه واسه چی ناراحتی

یا وقتی خوشحال میشی چشمات چه شکلیه..

میدونه چه جوری به بخندوندت

یا چه جوری اشکاتو پاک کنه...

بهونه ها تو میشناسه...

اینکه یکی چاله چوله هایِ قلبتو پر کنه عالیه..

اما وای به حال وقتی که به هر دلیلی دیگه دوست نداشته باشه..!

میشه مثه تیر خلاص

درست وسطه قلبت..

چون اون بیشتر از هرکسی میدونه 

تو از چی میترسی

چیو دوست نداری

چی حالتو بد میکنه...

و...

مردن تو از جایی شروع میشه که واسه خوب بودنت تلاش که نمیکنه هیچ،

به چاله های قلبتم لگدهای محکم تر میزنه..

اینکه یکی تورو بلد باشه هم عاشقانه اس هم ترسناک...

مواظب باش که غافلگیر نشی دختر نازم!!!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۵ ، ۱۵:۱۷
مامان ستایش

دختر دلبندم نفسم ستایش :

پا روی سینه من بگذار مادر

   روی شانه من

            بلند شو

                بزرگ شو

    از مادرت بزرگ تر

          که تنها اگر اینگونه شوی

            من

      "مادری" را تمام کرده ام


          هم قد اندیشه من نباش مادر

        پله پله از اندیشه من بالاتر برو

بگذار روزی بیاید حرف های نو برایم داشته باشی

      اندیشه های تازه

           کشف های بدیع

من به بالیدن تو می اندیشم

        به قد کشیدنت

            به بزرگ شدنت

                به پرواز کردنت

                    به اوج گرفتنت

                        به "انسان" شدنت

از من 

     بزرگ تر شو فرزندم

         بگذار به "مادری"ام افتخار کنم...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۵ ، ۱۶:۳۰
مامان ستایش

دختر عزیزم ستایش : 

ذهن زیبا .. بهترین طبیب شماست!

اگر می خواهید جسم خود را تقویت کنید ، 

ذهنتان را تقویت کنید ؛ اگر می خواهید 

جسم خود را احیا کنید، ذهنتان را زیباکنید..

افکار پلید، افکار توام با حسرت، یاس، رنج

و اندوه ، سلامتی و نشاط جسم را از میان 

می برند....

چهره  عبوس حاصل بخت و  اقبال نیست ، 

بلکه حاصل افکار زشت و ناپسند است.....


در کسانی که با  صداقت زندگی  کرده اند ، 

سالخوردگی مانند منظره غروب خورشید ،

همراه با متانت و نشاط است...

هیچ طبیبی مانند اندیشه ای شادی آفرین 

برای ازبین بردن بیماریهای جسمانی نیست.

هیچ داروی آرام بخشی مانند نیت خیر برای 

کاهش غم و اندوه وجود ندارد...

زندگی همراه با سوءنیت ، بدبینی ، سوءظن 

و حسادت ، مانند  سیاهچالی است  که خود 

ساخته ایم و خود را در آن زندانی کرده‌ایم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۵ ، ۱۶:۵۹
مامان ستایش

دختر دردانه ام ستایش : 

آرزویم این است دلت خوش باشد ، نرود لحظه ای از صورت ماهت لبخند، نشود غصه دمی نزدیکت ، لحظه هایت همه زیبا باشند ، از خدا میخواهم که همه عمر تورا سالم و خوشبخت بدارد... تولدت مبارک امیدوارم ۱۲۰ سال با دل خوش و خوشبخت زندگی کنی دختر عزیزم

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۵ ، ۰۲:۲۷
مامان ستایش

دختر گلم ستایش : 

گاهی خدا بهترین ها را بعد از

تلخترین تجربه ها به تو میدهد

تا قدر زیباترین چیزهایی

که بدست آورده‌ای را بدانی

خوشبختی نزدیکت است

مهربانی را به قلبت بسپار و

قلبت را به خدا


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۵ ، ۱۳:۰۴
مامان ستایش

دختر عزیز و نازم ستایش : 

هیچ نیازی به رقابت با دیگری نیست.

تو خودت هستی و همانگونه که هستی بسیار خوب است؛ خودت را بپذیر.

راهی را نرو که از سرِ ترس است.

راهی را برو که عشق و سرور تو را وادار به پیمودنش می کند.

مقاومت درونی را کنار بگذار ، بگذار امور همان گونه که هستند ، باشند.

این پذیرش ، تو را به آن قلمروی آرامش درون  خواهد برد.

هرگاه این لحظه را " به هر شکلی که باشد " ، به گونه ای عمیق بپذیری ، در آرامش هستی....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۵ ، ۰۲:۰۴
مامان ستایش

دخترک ناز و دلربایم ستایش : 

عزیزترینم,فرزندم 

من مادرت هستم...

من با عشق, با اختیار, با اگاهی تمام پذیرفته ام که مادرت باشم 

تا بدانم خالقم چگونه مخلوقش را دوست میدارد هدایت میکند و در برابر خواسته های تمام نشدنی اش لبخند میزند و در اغوشش میگیرد,

من یک مادرم هیچ کس مرا مجبور به مادری نکرد...

 من به اختیار مادر شدم تا بدانم معنی بی خوابی های شبانه را تا بیاموزم پنهان کردن درد را پشت همه حجم سکوتی,که گاه از خودگذشتگی نامیده میشود...

 تا بدانم حجم یک لبخند کودکانه ات می تواند معجزه زندگی دوباره ام باشد...

من نه بهشت می خواهم نه اسمان و نه زمین ...

 بهشت من زمین من و زندگیم نفس های ارام کودکی توست که در اغوشم رویای پروانه ارزوهایت را میبینی...

من مادرم ,همانی که خالقم ذره ای از عظمتش را به من بخشید تا تجربه کنم حس بزرگی و لامتناهی شدنش را.

من هیچ نمی خواهم هیچ ... هیچ روزی به من تعلق ندارد, همه روزها ساعت ها و ثانیه های من تویی ومن دست کودکیت را میگیرم تا به فردای انسانیت برسانم که این رسالت من است بر تو وهیچ منتی از من بر تو وارد نیست که من

 با اختیار به عشق 

تو را به این دنیای پر اشوب

 خوانده ام...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۵ ، ۰۱:۴۴
مامان ستایش

دختر دردانه و عزیزم ستایش : 

🌺شهریور….

این ته تغاری 

نازک نارنجی آفتاب….

دارد میرسد…

🌺نیامده 

سر ناسازگاری 

گذاشته است…

گرچه در کوله اش 

گرما دارد و آفتاب…

🌺اما هنوز نیامده ….

میخواهد بگوید..

که از جنس پاییز است..

با خودش بادها را میاورد..

یکه تازی میکند…

🌺شهریور از دیر باز 

حامل شکوفه های پاییزی بوده..

شکوفه هایی به رنگ…

سرخ  زرد  نارنجی ...

🌺شهریور….

تمام آفتاب را 

تقدیم پاییز میکند….

این ته تغاری بازیگوش با احساس…

دختر گلم ماه تولدت شهریور 

 مبارک🌹🌹🌹🌹🌹

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۵ ، ۲۱:۲۳
مامان ستایش

دختر نازنینم دلبندم ستایش : 

توی زندگی تمام ما یک جاده وجود دارد و خیلی ها از این جاده که درست از وسط زندگی ما رد شده میروند... می آیند


بعضی ها می آیند که که بمانند یعنی تا انتهای جاده را با تو هم قدم میشوند. بعضی ها از همان اولش معلوم است که ماندنی نیستند آمده اند در جاده زندگی ما یک قدمی بزنند سرک بکشند به  زندگی مان و ردی از خود به جا بگذارند وبعد بروند


پس بعضی ها می آیند که بمانند  و بعضی ها میآیند که بروند حالا دیر یا زودش بستگی به آن طرف و نوع پذیرایی ما دارد


اما بعضی ها باید بروند!! یعنی چمدان بعضی ها را باید خودت ببندی بدهی دستش بکوبی به پشتش به جاده اای که دقیقا از وسط زندگی ات رد شده اشاره کنی و بگویی: این راه را مستقیم برگرد


ماندن بعضی ها خوب نیست... اینکه مدام چاله چوله جاده زندگی ات را ترمیم کنی تا مبادا کسی که قرار است از این جا رد شود پایش گیر نکند و نلغزد و سرش نشکند خوب نیست.. این جور بعضی ها که هی منتظرند تو خودت همه چیز را برای خوب راه رفتن و بیخطر بودنش در همسفری با تو مهیا کنی باید بروند... نباید بمانند


باید بعضی ها وارد جاده ی زندگی ما شوند که ساخت و سازشان خوب باشد ... که وقتی دید توی جاده زندگی ت گودالی... چاله ای دهن وا کرده از رویش نپرد..دورش نزند ، خم شود روی زانو هایش بنشیند با صبر و حوصله ترمیم کند آن ترک را  آن حفره را.. بعضی ها باید بروند!


همین الان باید بلند شویم چمدانشان را ببندیم بعد بکوبیم پشتشان بگوییم: ماندن ودراه رفتنت فقط موجب فرسایش جاده زندگی ما میشود و دیگر هیچ!


همین حالا بشین حساب کتاب کن ببین به چند چمدان احتیاج داری... به پشت چند نفر باید بکوبی زندگی ات باید حضور خالی چند نفر را نفس بکشد؟


فردا پس فردا برف و باران است... جاده ها لغزنده میشوند... آدمها بی حوصله میشوند، تنهایی ها پر رنگ تر قد علم میکنند... باید وقتی پشت پنچره دلت ایستادی و به جاده احساست خیره شدی خیالت آرام باشد که یکی میآید توی همین سرمای زمستان و با همه ناهمواری های وجودت... و لازم نیست برای آمدن بعضی ها هی خودت را بکاوی ... بشکنی... آنطور که او میخواهد بسازی


بعضی ها که باید بیایند می آیند حتی توی سرد و سرما و توی صلات آفتاب داغ تابستانی... حتی اگر ویران باشی حتی اگر جاده زندگیت در دست تعمیر باشد


ولی بعضی ها باید بروند!


تاکید میکنم... بعضی ها باید بروند! ⚘⚘

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۵ ، ۱۳:۵۱
مامان ستایش

دختر دلبندم عزیزم نازنینم ستایش : 


دلم می خواهد یک دختر داشته باشم.دختری با موهای بلند مشکی و چشم های درشت خندان. اسمش را بگذارم "گیسو" و هر وقت دلم آشوب بود. بنشانمش روی زانوانم  و گیسهایش را ببافم تا قلبم آرام بگیرد.


حالا که فکرش را میکنم دلم میخواهد "باران" هم داشته باشم. دختری لاغر و قد بلند که با صدایی مخملی برایم شعر بخواند.یک دختر تپل و مهربان با گونه های سرخ و گرد هم میخواهم.اسمش را بگذارم "آلما" و موهایش را با شامپوی سیب بشویم تا حسودی موهای طلایی خواهرش  "گندم" را نکند.


آدم برای دختری با موهای طلایی جز گندم چه اسمی می تواند بگذارد.معلوم است، "خورشید ". اصلا خورشید باید اولین دخترم باشد و هر صبح که چشمهایش را باز می کند , ببیند خواهرش "شبنم" زودتر از او سماور را روشن کرده، " شادی" را بیدار کرده و به "نسترن" رسیده.


دلم میخواهد در حیاط خانه م "ترانه" بخواند و "بهار" برقصد." نگار"م خودش را لوس کند و من به هیچ کدام نگویم که روز تولد خواهرشان "الهه" مجذوب چشم هایش شدم. دلم چقدر دختر می خواهد. روزهایم بی "سحر"، شبهایم بی "مهتاب"، آسمانم بی "ستاره" و زندگی بدون "افسانه" ممکن نیست.تازه یک "ساقی" هم میخواهم تا سرم را گرم کند و "همدم" تا درد دل هایم را برایش بگویم. رویا" می خواهم تا انگیزه زندگیم باشد و "آرزو" که دلیل نفس کشیدنم...


دلم میخواهد یک دختر داشته باشم.دختری که خودم را توی چشمهایش و آرزوهایم را روی پیشانیش ببینم.هیچ اسمی توصیفش نکند. همه چیز باشد و هیچ نباشد. از هر قیدی آزاد باشد و در هیچ ظرفی جا نشود. رهای رها باشد!

آری، انگار دلم می خواهد دخترم "رها" باشد ... ولی من دخترم را میستایم به خاطر همین اسمت را ستایش گذاشتم که همیشه شکر گذار وجودت باشم...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۵ ، ۰۱:۲۵
مامان ستایش

دختر گلم ستایش : 

دعامیکنم برایت...

 که کسی در زندگیت باشد که تو را بلد باشد.

بلد بودن ، مهم تر از عاشق بودن یا حتی

دوست داشتن است ...

کسی که تو را بلد باشد ،

با تمام پستی بلندی هایت کنار می آید

می داند کِی سکوت کند

کِی دزدکی نگاهت کند

کِی سرت داد بزند

و کِی در اوج عصبانیت، محکم در آغوشت بگیرد .

دعا میکنم کسی باشد که تو را  بلد باشد ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۵ ، ۱۱:۳۷
مامان ستایش

دختر دردانه ام ستایش : 

روباهی از شتری پرسید: عمق این رودخانه چقدر است؟ شتر جواب ‌داد: تا زانو. ولی وقتی روباه توی رودخانه پرید ، آب از سرش هم گذشت. روباه همانطور که در آب دست و پا می زد و غرق می شد به شتر گفت: تو که گفتی تا زانو. شتر جواب داد: بله، تا زانوی من، نه زانوی تو. هنگامی که درکاری از کسی مشورت می گیریم باید شرایط طرف مقابل و خودمان را هم در نظر بگیریم. لزوماً درکارها هر تجربه ای که دیگران دارند ممکن است برای ما مناسب نباشد.....

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۵ ، ۰۲:۱۳
مامان ستایش

دختر عزیز و محبوبم ستایش : 

کودکم!

می توانم به تو بیاموزم مثلا

وقتی چراغ قرمزاست باید بایستیی

ورود ممنوع را نباید وارد شوی

ویکطرفه یعنی تا آخرش را باید بروی 


ولی چگونه به تو بیاموزم

سواردلت شوی وهرکجا می خواهد نروی

وقتی خودم هنوز نیاموخته ام!!!!!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۵ ، ۰۴:۰۵
مامان ستایش

دختر نازم ستایش : 

غصه هارا با"قاف"بنویسیم

      تا هرگز باورشان نکنیم

         فقط قصه است و بس


فقط بایه لبخند

      میشه خیلی از 

          مشکل ها رو حل کرد

"دختر عزیزم لحظه هایت

پراز شادی وخنده های یهویی"


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۵ ، ۰۱:۳۹
مامان ستایش

دختر ناز و عزیزم ستایش : 

کاغذ و خودکارت رو بزار جلوت

آدمهای زندگیت رو یکی یکی بنویس

حسادت میکنه...خط بزن

خوبیهات به چشمش نمیاد...خط بزن

جنس مخالف رو ترجیح میده...خط بزن

هروقت تنها شد یادت میفته...خط بزن

پشت سرت حرف میزنه...خط بزن

مکث نکن،فقط خط بزن

از این نترس که تنها بشی

تنهایی شرف داره به حضورِ این آدما تو زندگیت

شروع کن...

اضافی ها رو خط خطی کن...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۵ ، ۰۸:۲۴
مامان ستایش

دختر نازنینم ستایش : 

 هر چه قدر هم هم صحبت های خوبی داشته باشی، هر چه قدر هم که یه نفر باشه که بفهمتت، بازم نباید از هیچ کس انتظار داشته باشی درون تو رو ببینه و تیکه های شکسته و خسته ی روحتو واست بچسبونه به هم. واقعن کمی که فکر کنی،میبینی همینطوره، فقط و فقط خودتی که میفمی باید چه کنی که همه چیز رو به راه بشه.....

حالتو خودت خوب کن دختر عزیزم....


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۱:۴۷
مامان ستایش

دختر گلم زیبارویم ستایش : 

دخترم :  تو می‌توانی هرگونه “بودن” را که بخواهی باشی، انتخاب کنی. اما آزادی انتخاب تو در چارچوب حدود انسان بودن محصور است. با هر انتخابی باید انسان بودن نیز همراه باشد و گرنه دیگر از آزادی و انتخاب سخن گفتن بی‌معنی است، که این کلمات ویژه خداست و انسان، و دیگر هیچ‌کس، هیچ‌چیز.

انسان یعنی چه؟ انسان موجودی است که آگاهی دارد (به خود و جهان)، و می‌آفریند (خود را و جهان را)، و تعصب می‌ورزد، و می‌پرستد، و انتظار می‌کشد، و همیشه جویای مطلق است، جویای مطلق. این خیلی معنی دارد. رفاه، خوشبختی، موفقیت‌های روزمره زندگی و خیلی چیزهای دیگر به آن صدمه می‌زند. اگر این صفات را جزء ذات آدمی بدانیم، چه وحشتناک است که می‌بینیم در این زندگی مصرفی و این تمدن رقابت و حرص و برخورداری، همه دارد پایمال می‌شود. انسان در زیر بار سنگین موفقیت‌هایش دارد مسخ می‌شود. علم امروز انسان را دارد به یک حیوان قدرت‌مند بدل می‌کند. تو، هر چه می‌خواهی باشی، باش، اما… آدم باش…”


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۳۰
مامان ستایش

دختر عزیزتر از جانم ستایش :

آرامش را در وجودت احساس کن...

چشمانت را ببند و سعی کن که از درون ، جسمت را احساس کنی. از سبکی و آرامش که در وجودت ایجاد می شود تعجب می کنی. همین سبکی موجب جذب انرژی مثبت و بیرون راندن انرژی منفی می شود. با به کارگیری این روش  انرژی مثبت را جذب می کنی. یادت باشد که طبیعت و سرنوشت تو ایجاب می کند که لحظه به لحظه هوشیار و در زمان حال باشی تا آرامش و انرژی مثبت جذب شده را هم به دیگران انتقال دهی.....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۴۴
مامان ستایش

دختر عزیز و گلم ستایش : 

هر از گاهی وقت بگذار و به پیاده‌روی برو  

تصور کن که از سیاره‌ای دیگر آمده‌ای

به همه‌چیز با دیدی تازه نگاه کن

حتی به رنگ آبی آسمان و نور خورشید

به گیاهان

درختان

برگ‌ها و گل‌ها 

و به تکان خوردن آنها با وزش باد دقت کن


به جریان آب و شکل گرفتن آن وقتی درون ظرفی ریخته می‌شود. 


به موجودات مختلف، حشرات، حیوانات، پرندگان و انسان‌ها نگاه کن

این کار خاطرات مرده را از ذهنت پاک می‌کند.

 و روزمرگی را از زندگیت بیرون می‌کند.....


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۴۱
مامان ستایش

دختر محبوب و عزیزم ستایش : 

‌امروزت را زندگی کن 

بخاطر تمام آنهایی که  در کنارت هستند

امروز آتشفشانی باش 

ازمحبت ومهربانی

و دریایی باش 

ازعشق و امید برای عزیزانت

امروز و هر روزت زیبا ...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۱:۲۳
مامان ستایش

دختر دلبند و محبوبم ستایش : 

در صورت آدمی دو چیز مهم است:

یکی لبخند و دیگری عمق نگاهش

این دو را هیچ جرّاحی 

نمی تواند به انسان بدهد. 

لبخند آدمى اقیانوس صورتش است 

و چشم هاش، آفتاب!


هر صورتی که آفتاب درخشان 

و اقیانوس موّاج ندارد، 

یعنی هیچ ندارد.

نمی شود در جرّاحی های زیبایی 

دنبال اقیانوس و آفتاب گشت..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۱:۱۰
مامان ستایش

دختر عزیزتر از جانم ستایش : 

هر آدمی در درون خود یک رقص دارد که باید کشف شود،

وقتی که رقص درونت را پیدا کردی به شعف وصف ناپذیری دست پیدا میکنی که همان راه رهائیست،

نگاه کن

خورشید با عشق می رقصد....

دریا با امواج می رقصد.....

زمین با اجرام می رقصد....

انسانهای عاشق با هم می رقصند....

و دنیا دارد با تو می رقصد،

همه چیز در تکاپوست؛ در تکاپوی عشق......

تو از رقص به دنیا آمدی،

با ریتم هستی هماهنگ شدی و با ندای فرشتگان آورده شدی.

رقص درونت را پیدا کن!!

با زندگی بچرخ .....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۵ ، ۰۲:۳۳
مامان ستایش

دختر عزیز و نازم ستایش : 

برایت رویاهایی آرزو می‏کنم تمام نشدنی

و آرزوهایی پرشور

که از میانشان چندتایی برآورده شود.

برایت آرزو می‏کنم که دوست داشته باشی

آنچه را که باید دوست بداری

و فراموش کنی

آنچه را که باید فراموش کنی.

برایت شوق آرزو می‏کنم. آرامش آرزو می‏کنم.

برایت آرزو می‏کنم که با آواز پرندگان بیدار شوی

و با خنده‏ ی کودکان.

برایت آرزو می‏کنم دوام بیاوری

در رکود، بی ‏تفاوتی و ناپاکی روزگار.

بخصوص برایت آرزو می‏کنم که خودت باشی دختر دردانه ام....


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۵ ، ۰۲:۵۷
مامان ستایش

دختر گلم ستایش :

چه زمانی شما شروع به پیر شدن می کنید؟

زمانی که خاطره هایتان از آرزوهای تان پر رنگ تر می شود. شما شروع به پیر شدن می کنید!

زمانی که می پذیرید نمی توانید شرایط را تغییر دهید.

زمانی که گذشته تان شما را بیشتر به خودش مشغول می کند تا آینده.

زمانی که ثبات و سکون را به تغییر و مسافرت ترجیح می دهید.

زمانی که از سود به خاطر ریسک اش صرفنظر می کنید، فصل پیری شما فرا رسیده است.

بعضی ها تا آخر عمرشان پیر نمی شوند.

بعضی ها گیس هایشان سفید و ریش هایشان سفید است ولی جوانند.

اصلا پیر شدن یک انتخاب است.... امیدوارم هیچ وقت پیر نشی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۵ ، ۰۱:۲۲
مامان ستایش

دختر نازنینم عزیز دلم ستایش : 

" آدم‌ های امن چه کسانی هستند؟ "

آدم‌ های امن، همان‌هایی هستند که همه چیز می‌توانی بهشان بگویی، 

بدون اینکه قضاوت یا تحقیرت کنند...

میتوانی کنارشان احساس بودن کنی...

کسانیکه فقط خود خود خودت هستی که براشون مهمی کسی که ﺩﺳﺘــــﺖ ﺭﺍ می گیرد ....

ﻣﺮﺩﺍﻧﻪ ﻭ ﺯﻧﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﯽ ﺧﯿـــــــﺎﻝ ..

ﺩﺳـــــتت را می گیرد ﺑﻪ ﺭﺳــــﻢ ِمحبت ...

ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳــــــﺖ ﻫــــﻮﺍیت ﺭﺍ ﺑﯽ ﺍﺟــــــــﺎﺯﻩ به رسم رفاقت ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷد !

گاهی تورا فرو می‌ریزد برای بنای جدید.... 

آدم های امن گل های قالی اند، 

نه انتظار چیده شدن دارند نه دلهره پژمردن،

همیشگی اند،

گنجینه اند،

سرمایه اند، 

آرامش خاطرند،

کاش هرکس یک آدم امن در زندگیش بیابد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۵ ، ۰۱:۲۰
مامان ستایش

دختر عزیز و زیبایم ستایش: 


ﺗﺎ ﺧﺪﺍ ﭘﺮﻭﻧﺪﻩ ﺍﺣﺴﺎﺱ " ﺯﻥ " ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ

ﺧﻠﻘﺖ ﺯﯾﺒﺎﯼ " ﺯﻥ " ﺭﺍ ﺑﯽ ﺩﺭﻧﮓ ﺁﻏﺎﺯ ﮐﺮﺩ

ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺍﻧﺪﺍﻡ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﺜﻞ ﯾﮏ ﺍﻟﻤﺎﺱ ﻧﺎﺏ

ﺻﯿﻘﻠﯽ ﺩﺍﺩ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺗﺎ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﺍﻋﺠﺎﺯ ﮐﺮﺩ

ﮔﯿﺴﻮﺍﻧﺶ ﺍﺯ ﺣﺮﯾﺮﯼ ﺗﺎﺭﻭﭘﻮﺩﺵ ﺍﺯ ﻃﻼ

ﺍﻧﺪﮐﯽ ﺁﺷﻔﺘﮕﯽ ﺑﺎ ﻣﻮﯼ ﺍﻭ ﺩﻣﺴﺎﺯ ﮐﺮﺩ

ﺑﺎ ﻧﻮﮎ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺧﻮﺩ ﻧﻘﺶ ﻫﻼﻟﯽ ﺭﺍ ﮐﺸﯿﺪ

ﺗﺎ ﮐﻤﺎﻥ ﺍﺑﺮﻭﺍﻧﺶ ﺭﺍ ﺷﺒﯿﻪ ﺳﺎﺯ ﮐﺮﺩ

ﺗﺎ ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺭﺳﯿﺪ ﺍﻭ ﭘﺮﺩﻩ ﺭﺍ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﮐﺸﯿﺪ

ﻣﻦ ﻧﺪﯾﺪﻡ ﻃﺮﺡ ﭼﺸﻤﺶ، ﭘﯿﺶ ﺧﻮﺩ ﯾﮏ ﺭﺍﺯ ﮐﺮﺩ

ﺻﻮﺭﺗﺶ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﮔﻠﯽ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﮔﻠﻬﺎﯼ ﺑﻬﺸﺖ

ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺯﯾﺒﺎ ﺷﺪ ﺁﻥ " ﺭﺥ " ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﻧﺎﺯ ﮐﺮﺩ

ﻗﺮﻣﺰ ﺑﺮﺍﻗﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﻥ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﻬﺎﯾﺶ ﮐﺸﯿﺪ

ﭘﺮﺗﻮﯾﯽ ﺍﺯ ﻧﻮﺭ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺍﺯﻟﺒﺶ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﺮﺩ

ﺭﻗﺺ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﻗﻮﺱ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﮐﻤﺮ

ﭘﯿﭻ ﻭﺗﺎﺏ ﮐﻬﮑﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭﺗﻨﺶ ﺍﯾﺠﺎﺯ ﮐﺮﺩ

ﺧﻠﻘﺖ " ﺯﻥ " ﺟﻠﻮﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺣﺲ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﺧﺪﺍﺳﺖ

ﭼﻮﻥ ﺧﺪﺍ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻧﺎﺑﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﻭ ﺍﺑﺮﺍﺯ ﮐﺮﺩ

ﺗﺎ ﺧﺪﺍ ﭘﺮﻭﻧﺪﻩ ﺍﺣﺴﺎﺱ " ﺯﻥ " ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ

ﺁﻓﺮﯾﻨﺶ ﺭﺍ ﺧﺪﺍ ﺑﺎ ﻧﺎﻡ " ﺯﻥ " ﺁﻏﺎﺯ ﮐﺮﺩ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۵ ، ۰۲:۲۹
مامان ستایش

دختر عزیزتر از جانم ستایش : 

زن اگرپرنده آفریده میشد، 

حتما "طاووس"بود.

اگرچهار پا بود،

حتما "آهو"بود.

اگرحشره بود،

حتما "پروانه"بود.

او انسان آفریده شد،

تا خواهر و مادر باشد و عشق...

زن چنان بزرگ است که اشرف 

موجودات خداست.

تا حدی که یک گل، او را راضی میکند،

و یک کلمه، او را به کشتن میدهد.

پس ای مرد، مواظب باش،

زن ازسمت چـــپ، نزدیک به قلبت 

ساخته شده، تا او را درقلبت جا دهی.

شگفت انگیز است!

زن درکودکی درهای برکت را به 

روی پدرش میگشاید،

درجوانی دین شوهرش را کامل میکند،

و هنگامی که مادرمیشود، بهشت 

زیر پای اوست....


.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۵ ، ۱۰:۴۳
مامان ستایش

دختر نازنینم ستایش : 

زمان!

یا همه چیز را ثابت می کند

یا یک چیزهایی را حل می کند ...

زمان کمک می کند به رنجهایت عادت کنی ...

زمان کمک می کند صبور باشی ...

زمان ثابت می کند که

برای چه کسانی

ارزش واقعی داشته ای . . . !

و چه کسانی ماندند با تو 

اگرچه بارها رنجاندی و رنجاندند ...!

در این عصر یخبندان

و زمانه ی مصلحت ها و منفعت ها و

کسالت ها و بی حوصلگی ها

اگر کسی در کنارت ماند ، فرشته ای ست

که از سوی خداوند برای آرامشت آمده است .!

اگر بود ، اگر داشتید ،

روی چشمانتان نگهش دارید.

روزگار روزگار رفتن است و نماندن...!!

دوست داشتن از عاشق بودن هم سخت تر است

دوستدار تو به سعادت تو می اندیشد

حال آنکه عاشق تو به داشتن تو ..

دوستی بالاتر از عشق است ..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۵ ، ۱۶:۳۲
مامان ستایش

دختر نازنینم ستایش : 

‌ 💕💞💕💕💞💕💞💕💞


دوستی با بعضی آدم ها مثل نوشیدن چای میمونه...

هرکدوم یه طوره..

بعضی ها مثه چای کیسه اند

هول هولکی و دم دستی...

برای رفع تکلیف...

اما خستگی‌ات را رفع نمی‌کنند...!

دل آدم را باز نمی‌کند... خاطره نمی‌شود...

دوستی با بعضی آدم ها مثل خوردن چای خارجی است.☕..

پر از رنگ و بو...

این دوستی‌ها جان می دهند برای خاطره‌های دمِ دستی...

این چای خارجی را می‌ریزی در فنجان ،☕

می‌نشینی با شکلات فندقی می‌خوری...

و فکر می‌کنی خوشحال‌ترین آدم روی زمینی...!

فقط نمی‌دانی  که چرا باقی چای که مانده در فنجان ،

بعد از یکی دو ساعت می‌شود رنگ قیر... سیاه سیاه...!

اما دوستی با بعضی آدم‌ها مثل نوشیدن چای سرگل لاهیجان است..☕.

باید نرم دم بکشد...

باید انتظارش را بکشی...

باید برای عطر و رنگش منتظر بمانی..☕.

باید صبر کنی...

آرام باشی و مقدماتش را فراهم کنی...

باید آن را بریزی در یک استکان کوچک کمر باریک...

خوب نگاهش کنی...

عطر ملایمش را احساس کنی...

و آهسته و جرعه جرعه بنوشی‌اش و زندگی کنی...


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۵ ، ۲۲:۲۶
مامان ستایش

دختر دردانه و عزیزم ستایش : 

برایت آرزوهای ساده میکنم

آرزو می کنم شب ها خواب های خوب ببینی

 و 

صبح ها سر حوصله ملافه های سفید را مرتب کنی،

پنجره اتاقت را باز کنی و هنگامی که چایت را می نوشی آفتاب روی گونه ات بنشیند.

آرزو می کنم

 به کسی که دوستش داری بگویی، دوستت دارم

اگر نه امیدوارم قدرت این را داشته باشی که لبخندهای مصنوعی بزنی

آرزو می کنم کتاب های خوب بخوانی، 

آهنگ های خوب گوش کنی،

 عطر های خوب ببویی،

 با آدم های خوب حرف بزنی

 و فراموش نکنی که هیچ وقت دیر نیست بودن چیزی که دوست داری باشی!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۵ ، ۱۵:۰۸
مامان ستایش

دختر دردانه و عزیزم ستایش : 

بزرگترین دیواری که باید از آن بالا بروی، دیواری است که در ذهن خودت ساخته ای. اگر تو نتوانی نگرش و ذهنیت خودرا کنترل کنی، در این صورت آنها تو را کنترل می کنند. احساسات منفی دقیقا مثل علف های هرز هستند که اگر آنها را از ریشه درنیاوری باز هم رشد می کنند ...

پس کنترل سرنوشتت را در دست بگیر. خودت را باور داشته باش، به افرادی که می خواهند تو را دلسرد کنند، محل نگذار. از افراد، اماکن و عادت های منفی دوری کن، هرگز مایوس نشو و در برابر زباله های منفی ذهنی که تلاش می کنند خودشان را به خورد تو بدهند، تسلیم نشو....

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۴ ، ۱۷:۴۵
مامان ستایش

دختر عزیزم ستایش :

    " حال و هوای پنجشنبه آخر سال"


در آخرین پنجشنبه سال همه آرامستان ها پر می شود از حضور ما زندگان، حضوری توام با ابرهای اسفندماه و زمستانی که روزهای آخر بودنش را نفس می کشد و بهاری که بی تاب آمدن است.


پنجشنبه آخر سال، دلت می ماند که دلگیر شود از نبودن آنهایی که دوستشان داری و یا خوشحال شود از بی تابی بهاری که می خواهد بار دیگر همه رستنی های سبز رنگش را به تو هدیه کند! 

 

آرامستان ها پر است از ”حمد و سوره” هایی که بر زبان می رانیم، پر است از  حسرت هایی که برای نبودن عزیزی کشیده می شود و با اعتقاد به حکمت خداوند با گفتن” هر چه حکمت اوست” دل هایمان آرام می گیرد.

 

حالا که بوی عید و سبزه هایی که از مدت ها قبل سبز شده اند به مشام می رسد، انگار دلمان خیلی بیشتر می گیرد از نبودن هایی که به بودنشان عادت داشتیم! دلمان می گیرد برای آنها که خاک را در آغوش دارند و انگار به هر رستی و سبزه ای نزدیک ترند!

 

پنجشنبه آخر سال...


می گویند این روز ها خفتگان ابدی در خاک بوی آرد تفت داده، گلاب و زعفران را حس می کنند و چشم به راه می مانند تا برویم و برای آمرزش و شادی روحشان و عاقبت به خیری خودمان، فاتحه و قرآن بخوانیم.


پیامبر اسلام(ص) در این زمینه می‌فرماید: کسی که آیه‌ای از قرآن را بر قبری از قبرهای مسلمانان قرائت کند، خداوند ثواب هفتاد پیامبر(ع) را به او خواهد داد. و هر کسی که برای اهل قبور دل بسوزاند از آتش جهنم نجات خواهد یافت و در حال خنده و خوشحالی داخل بهشت خواهد شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۴ ، ۱۲:۵۹
مامان ستایش

دختر دلربایم ستایش : 

ﺩَﺭﺩ ﮐﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪ،

ﺩﺭ ﻟﺒﺎﺱ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﻧﻤﻲ ﮔُﻨﺠﺪ ...

ﻓﻘﻂ ﺑﺎﻳﺪ " ﺳﮑﻮﺕ "ﮐﺮﺩ ...

ﺑُﻐﺾ ﻭﻗﺘﻲ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪ،ﻧﻤﻴﺸﮑﻨﺪ ...

ﻓﻘﻂ "ﻧﻔﺴﺖ " ﺭﺍ ﻣﻴﺒُﺮﺩ ...

ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻭﻗﺘﻲ ﮐﻪ ﺯﻳﺎﺩ ﺷﺪ،

ﺩﻟﺖ ﺩﻳﮕﺮ "ﺗَﻨﮓ " ﻧﻤﻴﺸﻮﺩ ...

ﻓﻘﻂ ﻣﻴﺸﮑﻨﺪ ...

ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻫﺎﻳﺖ ﻭﻗﺘﻲ ﺍﻭﺝ ﻣﻴﮕﻴﺮﺩ،

ﮐﺴﻲ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﻤﻴﮑﻨﺪ ...

ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺮﺩﻡ "ﺟﺎﻟﺐ " ﺳﺖ ...

ﺑﻌﻀﻲ ﻫﺎ ﻣﻴﺨﻨﺪﻧﺪ ﻭ ﻣﻴﮕﺬﺭﻧﺪ ...

ﺑﻌﻀﻲ ﻫﺎ ﺳﺎﺩﮔﻴﺖ ﺭﺍ ﭘَﺴﻨﺪ ﻣﻴﮑﻨﻨﺪ ...

ﭼﻪ ﻏﻢ ﺍﻧﮕﻴﺰ ﺍﺳﺖ ﺍﻳﻦ ﺩَﺭﺩ ......

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۴ ، ۰۲:۱۲
مامان ستایش

دختر ناز و عزیزم ستایش : 

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ…

ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﯼ؛

ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺵ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻧﯽ ﺍﺳﺖ …

ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻧﺞ ﺑﺒﺮﯼ؛

ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺵ ﺭﻧﺞ ﺑﺮﺩﻧﯽ ﺍﺳﺖ …

ﮐﻠﯿﺪ ﻟﺬﺕ ﻭ ﺭﻧﺞ ﺩﺳﺖ ﺗﻮﺳﺖ.

قصد داشتم دست اتفاق را بگیرم تا نیفتد!

اما امروز فهمیدم که اتفاق خواهد افتاد،

این ما هستیم که نباید با او بیفتیم ...!

   هرسقوطی

‏پایان کارنیست...

باران را ببین،

‏سقوط باران

قشنگ ترین 'آغاز هست...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۴ ، ۰۱:۵۸
مامان ستایش

دختر عزیزم ستایش : 


مواظب حرفهایت باش:

حرفها به باران می مانند

میتوانند سیلاب به پا کنند

بشورند و بشورانند

ببارند و ببرند ...

حرفها به باران می مانند

میتوانند سیراب کنند

 آب دهند، آباد کنند....

حرفها به باران می مانند

میتوانند نم بزنند 

عطری بیاورند و بروند

راستی...

باران حرفهایت چگونه است؟

... .. مواظب باش! 

حرفهایت تگرگ نباشد؟!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۴ ، ۰۹:۰۵
مامان ستایش

دختر گل و نازم ستایش : 

 ‌ یادت باشد سواد هیچ وقت شعور نمیاورد.

شعور یعنی تشخیص کار خوب از بد،

شعور یعنی تشخیص کار درست از اشتباه،

سواد، یاد گرفتن فرمول و اطلاعات در علم و یا مبحث خاصی است!

این شعور هست که راه استفاده درست و یا غلط از علم (سواد) رو به ما میگه!

شعور رو به کسی نمیشه آموزش داد؛ یک انسان میبایست در درون خودش طلب شعور کند تا به آن دست پیدا کند!

چه بسا ما اساتید برجسته علمی و دانشگاهی و یا دینی داریم که سواد دارند ولی شعور ندارند....





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۱۵
مامان ستایش

دختر دلبندم نفسم ستایش: 

یه نوروز جدید تو راهه و هرکی تو فکـر هفت سین خودشه…


بعضیا هفت سینشون “سنجد “و “سیر” و “سماق” و

“سرکه” و “سیب” و “سبزه” و “سوسن“ه

.

بعضیا هفت سینشون “سکه “و “سانتافه “و “سفر خارج “و

“سونا “و “سگ جیبی” و “ساختمون آنچنانی” و “سرمایه ها“شونه.

.

بعضی ها هفت سینشون “ساختمون نصفه کاره” و “سقفایی که چکه می کنه“ و “سکه های پول خورد واسه خرید نون” و “سبد های خالی” و “سیاهی دود هیزم” و “سرمای تنشون” و “سیلی سرخ صورتشون“ه

.

بعضی ها یه سین پرو پیمون “سلامتی“دارن و نمی بیننش…

بعضیا در به در “سکه“هاشون رو “سربه نیست “می کنن تا سین”سلامتی“رو “سر“شون باشه.

.

بعضیا ، از سین های دنیا فقط یه “سر پناه ” می خوان بعضیا فقط یه “سر پرست“

بعضی ها همه عمرشون تو سین”سجود“ن بعضیا تو سین”سلوک“

و بعضیا “سگ دو “میزنن واسه یه لقمه نون!

بعضیا مثل “سرو” می مونن و بعضیا مثل “سایه“

بعضیا “سرمست” دنیان و بعضی ها “سرسام “می گیرن از اینهمه “سردرگمی” هاش.

.

بعضی ها رو میشناسم که هفت “سین” زندگیشون رو با “صاد “می چینن:

صفا و صداقت و صمیمیت و صبر و صلح و صلابت و صواب …


هفت(صاد) شما ماندگار دختر عزیزم....

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۴ ، ۱۹:۲۷
مامان ستایش

دختر دلبندم ستایش : 

‌ مشکل داشتن 

 کجایش ایراد دارد؟

 تنها کسانی مشکل ندارند 

 که در گورستان آرمیده اند.

مشکلات 

نشانه زندگی هستند.

مشکلات 

 نشانه اینه که توداری تلاش میکنی.

مشکلات یعنی دنبال تغییرزندگیت هستی.

مشکلات یعنی تو میخوای که عوض بشی.

ما در سایه مشکلات رشد میکنیم...

و قویتر میشویم.

مشکل داشتن نشانه زنده بودن توست.


یادت باشد مشڪلاٺ همیشگی نیستند.

تاریخ انقضا دارند...

همه حل میشوند....!!!!

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۰۲
مامان ستایش

دختر عزیز و نازم ستایش : 

زندگی سرشار از هزاران نگرانیست  

و ذهن از یک فکر به سوی فکر دیگر پرواز میکند,  

در میان چنین هیاهویی  

شنیدن ندای خاموشی که از قلبت

با تو سخن میگوید,  دشوار است.


خدایا: 

دخترم ستایش موهبت آن بخش 

که ذهنش در کشاکش این غوغای روزمره  

بر تو متمرکز باشد 

و هر روز دقایقی با تو ارتباط برقرار کند...

چنان متبرکش کن

که ندای تو را بشنود و سیمای تورا که پر از

 لطف و زیبایی ست به چشم دل مشاهده کند...

دختر عزیز و نازم هر روز شبت معطر به نور الهی ....

همه دقایق عمرت سرشار از عشق و آرامش خدایی....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۰۷
مامان ستایش

دختر شیرین زبانم عزیز دلم ستایش : 

هرگز هیچ روز زندگی ات را سرزنش نکن!

روز خوب به تو شادی میدهد،

روز بد به تو  تجربه،

و بدترین روز به تو درس میدهد...!

فصل ها برای درختان هر سال تکرار می شوند،

اما فصل های زندگی انسان تکرار شدنی نیست...

تولد...کودکی...جوانی...پیری و دیگر هیچ...

تنها زمانی صبور خواهی شد که صبر را یک قدرت بدانی 

نه یک ضعف!

انچه ویرانمان میکند روزگار نیست،

حوصله کوچک و ارزوهای بزرگ است......

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۴ ، ۰۱:۰۶
مامان ستایش

دختر نازنینم عزیز دلم ستایش : 

❤️ "قلب" ❤️

راستش نمیدانم چیست....

اما این را میدانم که فقط جای آدم های خیلی خوب است..

"قلب "

چاه دلخوری نیست که به وقت بدخلقی،

سنگریزه ای بیندازی تا صدای افتادنش را بشنوی..!

"قلب"

آیینه ای ست که باهر شکستن،

چند تکه میشود و یکپارچگی اش از هم می پاشد..

"قلب"

قاصدکی ست که اگر پرهایش  را بچینی،

دیگر به آسمان اوج نمیگیرد..

"قلب"

برکه ای ست که آرامشش به یک نگاه بهم میخورد..

"قلب"

اگر بتواند کسی را دوست بدارد،

خوبی ها.. حتی زخم زبانهایش را

نقش دیوارش میکند..

حال،

اینکه قلب چیست،  بماند..!

فقط این را میدانم..

"قلب"

وسعتی دارد به اندازه ی حضورخدا..

من مقدس تر ازقلب، سراغ ندارم.......

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۴ ، ۰۹:۴۷
مامان ستایش

دختر دلربایم ستایش: 

زندگی ،

 ترجمه ی روشن خاک است ، 

در آیینه ی عشق

زندگی ، فهم نفهمیدن هاست

زندگی ، سهم تو از این دنیاست

زندگی ،  پنجره ای باز به دنیای وجود

تا که این پنجره باز است ، جهانی با ماست ،

آسمان ، نور ، خدا ، عشق ، سعادت با ماست

فرصت بازی این پنجره را دریابیم ،

در نبندیم به نور

در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم

پرده از ساحت دل ، برگیریم ،

 سمته این پنجره با شوق رویم و سلامی بکنیم

زندگی ، رسم پذیرایی از تقدیر است

شاید این راز ، همان رمز کنار آمدن و سازش با تقدیر است....

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۴ ، ۰۹:۴۴
مامان ستایش

دختر عزیزتر از جانم ستایش : 

ریشه های قالی را تا می کنیم..

تا سالم بماند

ولی ریشه ی زندگی یکدیگر را..

با تبر نامهربانی قطع می کنیم

و اسمش را می گذاریم برخورد منطقی!

دل می شکنیم

و اسمش می شود فهم و شعور

چشمی را اشکبار می کنیم

و اسمش را می گذاریم حق

غافل از اینکه اگر در تمام این موارد

فقط کمی صبوری کنیم

دیگر مجبور نیستیم عذرخواهی کنیم

ریشه ی زندگی انسانها را دریابیم

و چون ریشه های قالی محترم بشماریم....

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۴ ، ۰۹:۴۰
مامان ستایش

دختر دردانه ام زیباترینم ستایش : 

عشقت اگه واقعا عاشقت باشه...!

لازم نیست دورش رو ازاین و اون خلوت کنی!

خودش واسه بودن تو همه رو کنار میزنه...

لازم نیست واسش دنیارو بخری تابمونه.. 

خودش قدر یه شاخه گلتو میدونه...

لازم نیست هرکسی رو توجیه کنی و سرش رقابت کنی که عشق منه...

خودش تورو به همه دنیا نشون میده...

لازم نیست نگران باشی که اگه بره...

خودش بهت ثابت میکنه  اومده که بمونه...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۳۸
مامان ستایش

دختر گلم ستایش : 

گاهی وقتا لازم زمین بخوری....


تا ببینی کیا پشتتن...

       کیا باعث رشدتن...

                       کیا میرن...

                   کیا همه جوره میمونن!!!



گاهی لازم جوری زمین بخوری که زخمی بشی...


زخماتو باز بزاری تا ببینی...

کیا نمک میپاشن...

      کیا مرهم میزارن...

                کیا با تو هم دردن...

                           کیا هم خود دردن...


هیچوقت تا زخمی نشی نمیتونی بفهمی کی چه رفتاری میکنه!!!


دست یه کسایی نمک میبینی که روشون قسم میخوردی...


و یه کسایی مرهم میزارن که اصلا یادشون نمیکردی...


زمین که میخوری میبینی!!!


کیا خودی ان...

       کیا نخودی ان...

                 کیا هم بیخودی ...


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۵۲
مامان ستایش

دختر عزیزم ستایش: 

این شعر زنده یاد فروغ فرخزاد خیلی قابل تامله: 

مرگ من روزی فرا خواهد رسید 

در بهاری روشن از امواج نور

در زمستانی غبارآلود و دور

یا خزانی خالی از فریاد و شور

مرگ من روزی فرا خواهد رسید 

روزی از این تلخ و شیرین روزها

روز پوچی همچو روزان دگر

سایه ی زامروزها، دیروزها

دیدگانم همچو دالانهای تار

گونه هایم همچو مرمرهای سرد

ناگهان خوابی مرا خواهد ربود

من تهی خواهم شد از فریاد درد

می خزند آرام روی دفترم

دستهایم فارغ از افسون شعر

یاد می آرم که در دستان من

روزگاری شعله می زد خون شعر

خاک می خواند مرا هر دم به خویش

می رسند از ره که در خاکم نهند

آه شاید عاشقانم نیمه شب

گل بروی گور غمناکم نهند

بعد من ناگه به یکسو می روند

پرده های تیرهء دنیای من

چشمهای ناشناسی می خزند

روی کاغذها و دفترهای من

در اتاق کوچکم پا می نهد

بعد من، با یاد من بیگانه ای

در بر آئینه می ماند بجای

تارموئی، نقش دستی، شانه ای

می رهم از خویش و می مانم ز خویش

هر چه بر جا مانده ویران می شود

روح من چون بادبان قایقی

در افقها دور و پیدا می شود

می شتابند از پی هم بی شکیب

روزها و هفته ها و ماه ها

چشم تو در انتظار نامه ای

خیره می ماند بچشم راهها

لیک دیگر پیکر سرد مرا

می فشارد خاک دامنگیر خاک!

بی تو، دور از ضربه های قلب تو

قلب من می پوسد آنجا زیر خاک

بعدها نام مرا باران و باد

نرم می شویند از رخسار سنگ

گور من گمنام می ماند به راه

فارغ از افسانه های نام و ننگ....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۴ ، ۰۲:۲۵
مامان ستایش

دختر دلربایم ستایش : 

,,کاکتوس هایت را رها کن: 

اگر کسی به اندازه ای که دوستش دارید دوستتان ندارد ،رابطه تان را تا نا کجا ادامه ندهید ،به خودتان امید ندهید که بالاخره روزی دوستم خواهد داشت ،اینکه گاهی از طرف او پذیرفته میشوید وگاهی نمی شوید کلافه تان خواهد کرد ،گویی در جا می دوید هر چقدر تلاش میکنید به جایی نمی رسید ،این نرسیدن دایمی خسته تان میکند،خشمگین میشوید،افسرده میشوید ، خودتان را قانع نکنید (که اگر دوستم نداشت این همه مدت نمی ماند)،او بخاطر خودش با شما مانده شما با توجه ومحبتی که به او میکنید احساس دوست داشتنی بودن به او میدهید،غرورش را ارضا میکنید باعث رشد عزت نفسش میشوید ، پس چرا با شما ادامه ندهد؟

وقتی به کسی که دوستتان ندارد نزدیک میشوید گویی به کاکتوس نزدیک میشوید هرچه بیشتر نزدیک شوید ،بیشتر زخمی میشوید پس کاکتوس هایتان را رها کنید.....


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۵۳
مامان ستایش

دختر نازنین و عزیزم ستایش : 

گاهی باید رد شد ، باید گذشت ؛

گاهی باید در اوج نیاز نخواست ..

گاهی باید کویر شد و با همه تشنگی

منت هیچ ابری را نکشید ..

گاهی برای بودن باید محو شد ، باید نیست شد

گاهی برای بودن ؛ باید نبود ...

گاهی باید چترت را برداری و رهسپار کوچه هایی شوی

که مدت هاست هیچ رهگذری از آن عبور نکرده


گاهی باید نباشی تا وجودت احساس بشه......

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۱۷
مامان ستایش

دختر دلربایم ستایش : 

رنج نبایدتوراغمگین کند،

رنج قراراست توراهوشیارترکند، رنج نباید بیچارگی رابیشترکند. رنجت را تنهاتحمل نکن،رنجت را درک کن.

این فرصتی است براى بیداری، وقتی آگاه شوی بیچارگی ات تمام میشود...

اگر که بجاى محبتی که به کسی کردی از او بی مهری دیدی،مأیوس نشو،چون برگشت آن محبت را از شخص دیگری،در زمان دیگری،در رابطه با موضوع دیگری خواهی گرفت.

زندگی فقط به این دنیا ختم نمیشود، ما در عوالم زیادی حضور پیدا خواهیم کرد.

دنیا یک گذرگاه است،زیاد نیکی کن،خوبیهایت را ذخیره کن تا درباقی سفر بی توشه نمانی.

شک نکن دخترم این قانون کائنات است....

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۴ ، ۱۱:۳۳
مامان ستایش

دختر نازم عزیزتر از جانم ستایش : 

در بعضی طوفانهای زندگی، 

کم کم یاد میگیری که نباید توقعی داشته باشی مگر از خودت.

متوجه میشوی

بعضی را هرچند نزدیک، 

اما نباید باور کرد، 

متوجه میشوی 

روی بعضی هر چند صمیمی، 

اما نباید حساب کرد

میفهمی بعضی را هر چند آشنا، 

اما نمیتوان شناخت

و این اصلاً تلخ نیست، 

شکست نیست، 

آگاه شدن نام دارد 

ممکن است در حین آگاه شدن درد بکشی، این آگاهی دردناک است...

اما تلخ هرگز

و راهی است به سوی موفقیت....

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۴ ، ۰۹:۴۳
مامان ستایش

دختر گلم نازنینم ستایش : 

این متن فوق العادست دخترم:

در بیکرانه ی زندگی دو چیز افسونم کرد ، رنگ آبی آسمان که می بینم و میدانم نیست و خدایی که نمی بینم و میدانم هست.

درشگفتم که سلام آغاز هر دیدار است..

ولی در نماز پایان است، شاید این بدان معناس که پایان نماز آغاز دیدار است

خدایا بفهمانم که بی تو چه میشوم اما نشانم نده!!!

خدایا هم بفهمانم و هم نشانم بده که با تو چه خواهم شد


ﮐﻔـﺶِ ﮐﻮﺩﮐﻲ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺮﺩ . ﮐﻮﺩﮎ ﺭﻭﯼ ﺳﺎﺣﻞ نوﺷﺖ : ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺩﺯﺩ..

آنطرﻑ ﺗﺮ ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺻﯿﺪ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﺳﻪ ﻫﺎ

ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪ..

ﺟﻮﺍﻧﻲ ﻏﺮﻕ ﺷﺪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﻳﺎﻱ ﻗﺎﺗﻞ..

ﭘﻴﺮﻣﺮﺩﻱ ﻣﺮﻭﺍﺭﻳﺪﻱ ﺻﻴﺪ ﻛﺮﺩ ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﻳﺎﻱ ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ..

ﻣﻮﺟﯽ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﺴﺖ.

ﺩﺭﯾﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﻔﺖ : "ﺑﻪ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﻧﻜﻦ ﺍﮔﺮﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺎﺷﯽ".

بر آنچه گذشت, آنچه شکست, آنچه نشد... حسرت نخور ؛زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز نمیشد ...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۴ ، ۱۷:۰۴
مامان ستایش

دختر نازنین و عزیزم ستایش : 

این متن واقعا قابل تامله: 

خوب یاد گرفته ایم برانداز کردن همدیگر را

یک خط کش این دستمان

و یک ترازو آن دستمان

اندازه می گیریم و وزن می کنیم ؛

آدم ها را

رفتارشان را

انتخاب هایشان را

تصمیم هایشان را

حتی قضا و قدرشان را !!

به رفیقمان یک تکه سنگینی می اندازیم

بعد می گوییم

خیر و صلاحت را می خواهم !

غافل از اینکه چه برسر او می آوریم !

در جمع ، هرکس را یک جور مورد بررسی قرار می دهیم

آن یکی را به ازدواج نکرده اش

این یکی را به نوع رابطه اش

آن دیگری را...

میرویم توی صفحه ی یکی

و نوشته اش را میخوانیم می نشینیم و قضاوت می کنیم

یکی هم نیست گوشمان را بگیردکه :

های ! چندبار توی آن موقعیت بوده ای

که حالا اینطور راحت نظر می دهی

حواسمان نیست که چه راحت

با حرفی که در هوا رها میکنیم

چگونه یک نفر را به هم میریزیم

چندنفر را به جان هم می اندازیم

چه سرخوردگی یا دلخوری بجای میگذاریم

چقدر زخم میزنیم...

حواسمان نیست که ما میگوییم و رها میکنیم و رد میشویم

اما یکی ممکن است گیر کند

بین کلمه های ما

بین قضاوت ما

بین برداشت ما

دلی که می شکنیم ارزان نیست.....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۴ ، ۰۶:۴۱
مامان ستایش

دختر دلربایم ستایش : 

همیشه خودت را "نقد" بدان

تا دیگران تو را به "نسیه" نفروشند...

سعی کن استاد "تغییر" باشی

نه قربانی "تقدیر"... 

در زندگی به کسی اعتماد کن که به او "ایمان" داری نه "احساس"...

هرگز به خاطر مردم "تغییر" نکن

این جماعت هر روز تو را "جور دیگری" می خواهند...


شهری که همه در آن "می لنگند"

به کسی که "راست" راه می رود می خندند...

یاد بگیر تنها کسی که لبخند تو را می خواهد "عکاس" است

که او هم "پولش" را می گیرد...

به چیزی که دل ندارد "دل نبند"...

هرگز تمامت را برای کسی "رو نکن"…

بگذار کمی "دست نیافتنی" باشی...

آدم ها "تمامت" که کنند، "رهایت" می کنند...

و در آخر

""خودت باش""


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۰۴
مامان ستایش

دختر عزیز و زیبایم ستایش : 


سالها پیش...

که دیگر بزرگ شده بودم

افتادم.

افتادم و باز افتادم.

انقدر افتادنم ادامه داشت که سقو ط نامیدمش.

در خودم فریاد زدم :سقوط کردم.

در سکوتم سقوط کردم.

سقوطی درجا.

سقوطی ساکن.

و بعد از ان...

باز همان سالها پیش بود که رسیدم.

به نور.

به ارامش.

و خدا بود که خندید .


از ان روز که سقوطم پایان یافت..

از ان روز بلند شدم.

ایستادم.

قله ها را یک به یک فتح کردم و

حالا عاشقانه ارتفاع را زندگی می کنم..

از این بالا لبخند می زنم.

دستم را طنابی می کنم تا تو هم به قله برسی.

کوله بارت را فقط

پرکن از این دو الف : امید و ایمان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۴ ، ۰۱:۴۶
مامان ستایش

دختر دلبندم ستایش : 

پدرها سکوت می کنند

نمی توانند وقتی ناراحت هستند گریه کنند و بهانه بگیرند

آنها نمی توانند به تو بگویند من رو بغل کن تا آروم بشم

نمی توانند بگویند دلشان می خواهد در آغوش تو گریه کنند

ممکن است خیلی تو را دوست داشته باشند

اما نمی توانند صداشون رو مثل دختر بچه ها کنند و جیغ بزنند و بگویند عاشقتم

او همه ی اینها را قورت می دهد که بگوید یک پدر است

یک آدم محکم که می تواند تکیه گاهت باشد

اما شما به قوی بودنش نگاه نکنید

توی قلبش یک بچه زندگی میکند.... !!!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۴ ، ۰۱:۵۸
مامان ستایش

دختر دردانه ام ستایش : 

✅ هفتاد نکته از کتاب های روانشناسی :

1- روز تولد دیگران را به خاطر داشته باش. 

2- حداقل سالی یکبار طلوع آفتاب را تماشا کن.

3- برای فردایت برنامه ریزی کن.

4- از عبارت«متشکرم»زیاد استفاده کن.

5- بدان در چه وقت باید سکوت کنی.

6- زیر دوش آب برای خودت آواز بخوان.

7- احمقانه رفتار مکن.

8- برای هر مناسبت کوچکی جشن بگیر.

9- اجناسی که بچه ها می فروشند را بخر.

10- همیشه در حال آموختن باش.

11-آنچه می دانی به دیگران بیاموز.

12- روز تولدت یک درخت بکار.

13- دوستان جدید پیدا کن اما قدیمیها را از یاد مبر.

14- از مکانهای مختلف عکس بگیر.

15- راز دار باش.

16- فرصت لذت بردن از خوشی هایت را به بعد موکول نکن.

17- به دیگران متکی نباش.

18- هیچ وقت در مورد رژیم غذاییت با کسی صحبت نکن.

19- اشتباه هایت را بپذیر.

20- بدان که تمام اخباری که می شنوی درست نیست.

21- بعد از تنبیه بچه هایت , آنها را در آغوش بگیر و نوازش کن.

22- گاهی برای خودت سوت بزن.

23- شجاع باش , حتی اگر نیستی وانمود کن که هستی , هیچکس نمی تواند تفاوت بین این دو را تشخیص دهد.

24- هیچوقت سالگرد ازدواجت را فراموش نکن.

25- به کسی کنایه نزن.

26- از بین کتاب هایت آنهایی را امانت بده که بازگشتشان برایت مهم نباشد.

27- به بچه هایت بگو که آنها فوق العاده اند.

28- سحر خیز باش

29- سعی کن همیشه خیلی هوشیار باشی , شانس گاهی اوقات خیلی آرام در می زند.

30- همیشه ساعتت را پنج دقیقه جلو بکش.

31-کسی را که امیدوار است هیچگاه نا امید نکن شاید تنها داروی او باشد

32-وقتی با بچه ها بازی می کنی سعی کن آنها برنده شوند

33-هیچگاه در دستگاه پیغام گیر تلفن پیام بی معنی و نامفهوم نگذار

34-وقت شناس باش 

35-از افراد ناشایست دوری کن

36-در پول دادن به بچه هایت خسیس نباش

37-اصالت داشته باش

38-هیچ وقت به رقیبت اعتماد نکن

39-از حدی که لازم است مهربانتر باش

40-وقتی عصبانی هستی به هیچ کاری دست نزن

41-بهترین دوست همسرت باش

42-تا وقتی شغل بهتری پیدا نکرده ایی شغل فعلیت را از دست مده

43-سعی کن مفید ترین و با احساس ترین آدم روی زمین باشی

44-از کسی کینه به دل نگیر 

45-برای تمام موجودات زنده ارزش قائل شو

46-شکست را به راحتی بپذیر.

47- وقتی پیروز شدی فخر فروشی نکن.

48- خودت را در گیر مسائل بی اهمیت نکن.

49- هرگز به کسی نگو که خسته و افسرده به نظر می آید.

50- همیشه به قولت وفادار باش.

51- تا می توانی جدایی ها را به وصل تبدیل کن.

52- عادت کن که همیشه حتی زمانی که ناراحت هستی خودت را سرحال نشان دهی.

53- زندگی را سخت نگیر.

54- هیچ وقت قمار بازی نکن.

55- وقتی با کار سختی روبرو شدی به خودت تلقین کن که شکست غیر ممکن است.

56- از وسایلت به خوبی محافظت کن.

57- انتظار نداشته باش که پول برایت خوشبختی بیاورد.

58- برای تغییر دادن دیگران بیش از این تلاش نکن.

59- همیشه خوش ظاهر و شیک پوش باش.

60- پلها را از بین نبر شاید مجبور شوی بار دیگر از رودخانه عبور کنی.

61- خودت را دست کم نگیر.

62- متواضع و فروتن باش.

63- در ماشینت را همیشه قفل کن.

64- قدرت بخشندگی را از یاد مبر.

65- نسبت به مردمی که به تو می گویند خیلی صادق و بی ریا هستی محتاط باش.

66- دوستی های قدیم را دوباره تازه کن.

67- سعی کن زندگی همواره برایت پیام داشته باشد.

68- کتاب مورد علاقه ات را برای بار دوم بخوان.

69- طوری زندگی کن که روی سنگ قبرت بنویسند: شخصی که از هیچ چیز در ز‌ندگیش پشیمان نبود .

70- و از همه مهمتر آنکه...،

"انسانیت" انسان...، از جایی آغاز میشود...، که نسبت به حقوق دیگران...، احساس مسئولیت میکند؛ و میزان "انسانیت" هرکس...، به همت و خدمت او برای رفع یا کاهش غم ها و مشکلات دیگران بستگی دارد....

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۳۴
مامان ستایش

دختر عزیزم ستایش : 

آرام جانم....


امشب اگر از آسمان باران ببارد مال تو

 حتی اگر دستی فقط یک گل بکارد مال تو


آغوش سبز خاطره یا دامن رنگین کمان

یا ماه اگر در آسمان جان می سپارد مال تو


در کوچه های حسرتم چیزی ندارم قابلت

هر چیز خوبی چشم من تا می شمارد مال تو


روئید اگر یک اطلسی در شور شیرین دلم

حتی اگر باغ لبم یک غنچه دارد مال تو


با دست خالی یا غزل فرقی ندارد آمدن 

این شعر حرفی با خودش دارد،ندارد،مال تو....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۵۰
مامان ستایش

دختر عزیز و زیبایم ستایش : 

دعا می کنم که هیچگاه چشمهای زیبای تو را

در انحصار قطره های اشک نبینم

دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم

دعا می کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد

همیشه از حرارت عشق گرم باشد

من برایت دعا می کنم که گل های وجود نازنینت هیچگاه پژمرده نشوند

برای شاپرک های باغچه ی خانه ات دعا می کنم

که بال هایشان هرگز محتاج مرهم نباشند

من برای خورشید آسمان زندگیت دعا می کنم که هیچگاه غروب نکند...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۴ ، ۱۶:۲۳
مامان ستایش

دختر نازنینم مهربانم ستایش : 

درکنار انسانهای خوشبخت 

همواره کسانی زندگی میکنند که در هنگام جداشدن به آنها میگویند ؛

"مراقب خودت باش"....

آنها نه اینکه به تواناییهایت اعتماد ندارند ,

نه

بلکه با زبان بی زبانی ارزش و اهمیت من و تو را به خودشان و ما یادآوری میکنند....

در واقع "مراقب خودت باش" ، همان جمله معجزه گر و پر از معنای"دوستت دارم" است که سراپای مخاطب را سرشار از عشق و انگیزه میکند....

بیان این جمله کوتاه همیشه در روابط اجتماعی ضرورت دارد و اعجاز میکند 

" مراقب خودت باش"  


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۱۳
مامان ستایش

دختر عزیز و نازم ستایش : 

هر وقت روز بدی را تجربه میکنی

و انگار تمام اتفاق های آن روزت بر خلاف میلت میشود

این را فراموش نکن که

هیچکس به تو وعده نداده است که زندگی ات بدون مشکل خواهد بود!

بدون روزهای سخت ، 

هیچوقت 

قدر روزهای خوب رو نمیدونی !!

یک نفس عمیق بکش و به خودت بگو

این فقط یک روز بد است

نه یک زندگی بد!!!!!

یادت بماند که،

"مردم همانقدر شاد هستند 

که ذهنشان را به سمت شادی می کشانند"

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۵۷
مامان ستایش

دختر عزیزتر از جانم دلبندم ستایش : 

ذهن ما مانند یک تلویزیون با صدها شبکه است.

و این ما هستیم که تصمیم می گیریم روی کدام شبکه باشیم.

شبکه رنجش

شبکه بخشش

شبکه نفرت

شبکه مهربانی

شبکه شادمانی

یا شبکه برنامه ی تکراری دیروز.

تصمیم ما همان کنترل یا ریموت ماست.

پس، 

لحظاتت را با انتخاب بهترین شبکه ها زیبا کن.....

من قبل از خواب شبکه بخشش رو پیشنهاد میکنم...

و در صبح شبکه شادمانی

و باقی روز شبکه مهربانی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۱۲
مامان ستایش

دختر دردانه و عزیزم ستایش :

ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻨﺎﺧﺘﻦ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﻋﺠﻠﻪ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ

ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ، ﺫﺍﺕ ﺗﮏ ﺗﮏ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﻭ ﺗﻮ ﻣﯿﺮﻧﺠﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ

ﻭ ﻗﻀﺎﻭﺗﻬﺎﯼ ﻋﺠﻮﻻﻧﻪ ﯼ ﺯﻭﺩ ﻫﻨﮕﺎﻣﺖ

ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﯽ

ﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﺪ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ

ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﯽ

ﻭ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺳﺘﺖ ﺭﺍ

ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻧﺖ ﺍﺯ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ

ﺯﻣﯿﻨﺖ ﺯﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻣﺤﮑﻢ ﮐﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩ ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺍﯼ

ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺭﺍ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻧﮑﻦ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻗﺎﺿﯽ ﺍست.....


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۰۳
مامان ستایش

دختر دردانه ام مهربانم ستایش : 

ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ ﯾﺎ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽ؟

"ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ" ﯾﻌﻨﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻤﺖ؛

ﭼﻮﻥ ﻣﻔﯿﺪﯼ

"ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽ" ﯾﻌﻨﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻤﺖ؛

ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﻣﻔﯿﺪ ﻧﺒﺎﺷﯽ

ﻣﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ ﮔﺮﺍﻥﻗﯿﻤﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻠﺴﺎﺕ ﻣﻬﻢ، ﻭﺍﺑﺴﺘﻪﺍﻡ، ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺟﻌﺒﻪﯼ ﺁﺑﺮﻧﮓ ﺑﯽﺧﺎﺻﯿﺘﯽ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﮐﻮﺩﮐﯿﻢ ﺍﺳﺖ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ...

ﻣﻦ ﺑﻪ ﻣﯿﺰی ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﭘﺸﺖ ﺁﻥ ﻣﯽﻧﺸﯿﻨﻢ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪﺍﻡ، ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺁﻥ ﮔﻠﺪﺍﻥ ﮐﻮﭼﮏ ﮐﺎﮐﺘﻮﺳﯽ ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪﺍﻡ، ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ...

ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽﻫﺎ ﺭﺍ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻭ ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ ﻣﯽﺁﻣﻮﺯﻧﺪ ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽﻫﺎ ﺍﻧﻌﮑﺎﺱ "ﺧﻮﺩ ﻭﺍقعی من" ﻫﺴﺘﻨﺪ...

به کسی که دوستش داری

 ""دلبسته"" باش نه وابسته!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۴۳
مامان ستایش

دختر عزیزتر از جانم ستایش : 

اینو واسه دل خودم نوشتم ولی میخوام تو هم بخونی 

ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺘﺎ ...

ﺗَﻪ ﺍُﺗُﻮﺑﻮﺱ ...

ﺍﻭﻥ ﺻَﻨﺪَﻟﯽ ﺁﺧَﺮ ...

ﮐِﻨﺎﺭِ ﺷﯿﺸﻪ ...

ﺑِﻬﺘَﺮﯾﻦ ﺟﺎﯼِ ﺩُﻧﯿﺎﺳﺖ

ﺑَﺮﺍﯼ ﺁﻧﮑﻪ ﻣُﭽﺎﻟﻪ ﺷَﻮﯼ ﺩَﺭ ﺧُﻮﺩَﺕ

ﺳَﺮَﺕ ﺭﺍ ﺑِﭽَﺴﺒﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺷﯿﺸﻪ ﻭ

ﺯُﻝ ﺑِﺰَﻧﯽ ﺑﻪ ﯾِﮏ ﺟﺎﯼِ ﺩﻭﺭ

ﻭ ﻓِﮑﺮ ﮐُﻨﯽ ﺑﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ...

ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯽ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﯽ ﮐﻪ ﺁﺯﺍﺭَﺕ ﻣﯿﺪَﻫَﺪ ...

ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﭼِﺸﻤﻬﺎﯾَﺖ ﺧﯿﺲ ﺷَﻮﺩ، ﺍَﺯﺣُﻀُﻮﺭِ ﭘُﺮ ﺭَﻧﮓِ

ﯾِﮏ ﺧﯿﺎﻝ

ﻭ ﯾﺎﺩَﺕ ﺑِﺮَﻭَﺩ ﻣَﻘﺼَﺪَﺕ ﮐُﺠﺎﺳﺖ

ﻭ ﺩِﻟَﺖ ﺑِﺨﻮﺍﻫﺪ ﮐﻪ ﺩُﻧﯿﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﮤ ﻫَﻤﯿﻦ ﮔﻮﺷﻪ ﯼ

ﺍُﺗﻮﺑﻮﺱ

ﮐُﻮﭼَﮏ ﺷَﻮَﺩ ...

ﻭَ ﺩِﻧﺞ ﻭ ﺗَﻨﻬﺎ ...

ﻭ ﺁﻩ ﺑِﮑِﺸﯽ ﺍﺯ ﯾﺎﺩﺁﻭَﺭﯼ ﺣِﻤﺎﻗَﺖ ﻫﺎﯾﺖ ....

ﺷﯿﺸﻪ ﺑُﺨﺎﺭ ﺑِﮕﯿﺮَﺩ ﻭَ

ﺗﻮ ﺑﺎ ﺍَﻧﮕُﺸﺖ ﺑِﻨِﻮﯾﺴﯽ " ﺁﯾَﻨﺪﻩ "

ﻭ ﺩِﻟَﺖ ﺑِﮕﯿﺮَﺩ ﺍَﺯ ﺗَﺼَﻮﺭَﺵ ...

ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﭼِﺸﻤﻬﺎﯾَﺖ ﺭﺍ ﺑِﺒَﻨﺪﯼ

ﻭ ﺗﺎ ﺁﺧَﺮﯾﻦ ﺍﯾﺴﺘﮕﺎﻩ ﺩَﺭﺧُﻮﺩَﺕ ﮔِﺮﯾﻪ ﮐﻨﯽ ...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۴ ، ۰۱:۳۱
مامان ستایش

دختر دلبندم ستایش : 

 تو یک زنی...

زیبا باش!

لباس خوب بپوش ! ورزش کن ! مواظب هیکل و اندامت باش !

هر سنی که داری خوب و زیبا بگرد! 

همیشه بوی عطر بده!

مطالعه کن و آ گاهیتو بالا ببر!

خودت را به صرف قهوه ای یا چایی در یک خلوت دنج میهمان کن !

برای خودت گاهی هدیه ای بخر!

 وقتی به خودت و روحت احترام می گذاری 

احساس سربلندی می کنى

آنوقت دیگر از تنهایی به دیگران پناه نمی بری و اگر قرار است انتخاب کنی کمتر به اشتباه اعتماد می کنی

یادت باشد ....

برای یک زن عزت نفس غوغا میکند...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۴ ، ۱۰:۰۶
مامان ستایش

دختر نازم عزیز دلم ستایش : 

✍ عروسکی که در پنج سالگی خراب شد و کلی غصه اش را خوردیم، در ده سالگی دیگر اصلا مهم نیست.

✍ نمره امتحانی که در دبیرستان کم شدیم و آنقدر به خاطرش اشک ریختیم و روزگارمان را تلخ کرد در دوران دانشگاه هیچ اهمیتی ندارد و کلا فراموش شده است.

✍ آدمی که در اولین سال دانشگاه آنقدر به خاطرش غصه خوردیم و اشک ریختیم و بعد فهمیدیم ارزشش را نداشته و دنیایمان ویران شد، در  سی سالگی تبدیل به غباری از یک خاطره دور دور دور شده که حتی ناراحتمان هم نمیکند.

✍ و چکی که برای پاس کردنش در سی سالگی آنقدر استرس و بی خوابی کشیدیم، در چهل سالگی یک کاغذ پاره بی ارزش و فراموش شده است.

✍ پس یقین داشته باش که مشکل امروزت، اینقدرها هم که فکر میکنی بزرگ نیست. این یکی هم حل می شود. میگذرد و تمام می شود. 

✍ غصه خوردن برای این یکی هم همان قدر احمقانه است که درسی سالگی برای خراب شدن عروسک پنج سالگی ات غصه بخوری!!!!!

 ✍ همه مشکلات، همان عروسک پنج سالگی است...شک نکن!!️

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۴ ، ۱۰:۰۰
مامان ستایش

دختر عزیزم دلبندم ستایش : 

زندگی تصویریست

قلم و کاغذ و رنگش از توست

قلمت را بردار

و به نقاشی آن همّت کن

گاه گاهی دو سه گامی

به عقب پای گذار

و تماشایش کن

گر پسندیدی آن،

حرفی نیست.

غیر از آن بود، هنوز،

کاغذ و رنگ و قلم در کفِ توست

تا زمانی باقیست

قلمت را بردار

و به رنگی خوش تر

روشن و روشن تر

نقشِ دیگر انداز

و به پیکارِ سیاهی پرداز ...


 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۴ ، ۰۲:۱۴
مامان ستایش

دختر مهربان و ناز دلربایم ستایش : 

مادر که باشی نباید سرما بخوری یا اگه هم سرما خوردی باید زودتر خوب بشی

مادر که باشی نمیتونی تب کنی دیگه چه برسه به اینکه لرز هم بکنی یا اگر هم تب و لرز کردی باید سعی کنی خیلی حالت تب و لرزت رو بچت نبینه آخه ممکنه بترسه و نگران بشه اینطوری بیشتر بهت بچسبه و ممکنه اون هم سرما بخوره.


مادر که باشی خیلی وقت نداری بشینی و بری تو هپروت و واسه خودت باشی


مادر که باشی وقتی هم عصبانی میشی و داد و بیداد راه میکنی بعد که بچت میخوابه می شینی به صورت معصومش نگاه میکنی غصه می خوری که چرا نتونستی جلوی خودت رو بگیری !!!!


مادر که باشی گاهی لحظه شماری میکنی که بچت بخوابه بعد که میخوابه و خوابش طولانی میشه دلت براش تنگ میشه!!!!


مادر که باشی باید خیلی مراقب خودتو رفتار و گفتار و کردارت باشی.


مادر که باشی بزرگ میشی پله به پله با بچت بزرگ میشی.


مادر که باشی مدام دلت می تپه واسه بچت.

مادر بودنم را خیلی دوست دارم...

دلم ضعف میرود برای دنیای مادری...

دنیایی که متعلق به خودت نیستی٬

همه جا حضور کسی را احساس میکنی که آنقدر بی پناه است که فقط آغوش تو آرامش میکند...

آنقدر کوچک است که دستهای تو هدایتش میکند...

آنقدر ضعیف است که شیره ی جان تو  پرورشش میدهد...

مادر بودنم را دوست دارم ....چون به بودنم معنا میدهد.

چون ارزشم را به رخم میکشدویادم میدهد هزاربار بگویم"جانم"

چون خداوند به من اعتماد کرده و تو را امانت به دستم سپرده...


مادر بودنم را دوست دارم

هرچند در آیینه خودم را نمیبینم٬

آن زن خسته وکم خواب در قاب آیینه را تنها وقتی میشناسم  که دستهای فرشته ای به گردنم گره میخورند...

مادر بودنم  را خیلی دوست دارم....

زیرااااا جوانی ام را داده ام ....

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۴ ، ۱۰:۱۶
مامان ستایش

دختر نازنین و زیبایم ستایش : 

ﺯﻳﺎﺩ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻥ ؛

ﺯﻳﺎﺩ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺁﻣﺪ ﻛﻦ !...

ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺖ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ،

ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ ﻛﺲ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﺪ ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﺑﺸﻜﻨﺪ ...

ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮﻛﻠﺖ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ،

ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻨﺪ

 ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﯽ ﺍﻧﺼﺎﻓﯽ ﻛﻨﻨﺪ ...

ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻣﻴﺪﺕ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ،

ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻨﺪ 

ﻧﺎ ﺍﻣﻴﺪﺕ ﻛﻨﻨﺪ ...

ﻭﻗﺘﯽ ﻳﺎﺭﺕ ﺧﺪﺍﺳﺖ،

ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻨﺪ

 ﻧﺎﺭﻓﻴﻖ ﺷﻮﻧﺪ ...

ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺑﻤﺎﻥ ...

ﭼﺘﺮِ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ، ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﭼﺘﺮِ ﺩﻧﻴﺎﺳﺖ ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۴ ، ۱۴:۵۸
مامان ستایش

دختر عزیز و نازم ستایش : 

ﺩﺭ ﺑﺰﺭﮔﺮﺍﻩ ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺭﺍﻫَﺖ “ﺭﺍﺣَﺖ ” ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮد

ﻫﺮ ” ﭼﺎﻟﻪ ﺍﯼ ” ” ﭼﺎﺭﻩ ﺍﯼ ” ﺑﻪ تو ﺁﻣوزد

ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻓﻜﺮ ﻛﻦ، ﻓﺮﺻﺖﻫﺎ ” ﺩﻭﺑﺎﺭ ” ﻧﻤﻴﺸﻮﻧﺪ

ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻠﻮﮔﻴﺮﯼ ﺍﺯ ” ﭘﺲ ﺭﻓﺖ ” ﭘﺲ، ﺑﺎﻳﺪ ﺭﻓﺖ

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۴ ، ۲۰:۱۴
مامان ستایش

دختر دلبندم ستایش : 

مادر که میشوی ... تمام زندگیت میشود پر از التماس و خواهش از خـــــدا برای عاقبت بخیر شدن فرزندت ...


مادر که میشوی ... بهترین هدیه برایت میشود سلامتی جسم و روح بچه ات ...


مادر که میشوی ... بیشتر فکر میکنی به مادرت ، مادر بزرگت و مادر مادربزرگت و اینکه انها چه سختی هایی کشیده اند و چه آرزوهایی داشته اند...


مادر که میشوی ... غم ، اندوه و شادی هم رنگ دیگری میگیرند و همه اینها گره میخورد به حال فرزندت ...


مادر که میشوی ... کوه های عالم بر سرت خراب میشود ، وقتی نیش سوزنی به پای فرزندت میرود ...


مادر که میشوی ...صبور میشوی و با حوصله ، انگار نه انگار تا همین دیروز بی حوصله ترین ادم روی زمین بودی ...


مادر که میشوی ... ذوق زده ترین ادم دنیا میشوی با هر کار عادی فرزندت ...


مادر که میشوی ... دلنگران تمام مادرهای زجر کشیده دنیا میشوی و غبطه میخوری به آنهایی که فرزندشان را در راه خدا داده اند ...


مادر که میشوی ...نگاهت هم مادرانه میشود ، عمیق و دقیق و عاشق و اشکبار ...


مادر که میشوی ...دلت تنگ میشود برای مادرت و روزهایی که یادت نمی اید در دلش چه گذشت....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۴ ، ۱۶:۵۲
مامان ستایش

دختر نازنینم عزیز دلم ستایش : 

سعی کن برای همدلی به دوستانت اینجوری برخورد کنی: 


ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﺣﺎﻟﺶ ﺑﺪﻩ ، ﺑﻬﺶ ﭼﯽ ﺑﮕﯿﻢ ......؟

ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﺣﺎﻟﺶ ﺑﺪﻩ ﺑﻬﺶ ﻧﮕﯿﺪ

ﺍﯼ ﺑﺎﺑﺎ ﺍﯾﻨﻢ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﻩ ......

ﻧﮕﯿﺪ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﯽ ﺷﻪ .....

ﻧﺨﻮﺍﻫﯿﺪ ﺑﺎ ﺟﻮﮎ ﻫﺎﯼ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﺑﺨﻨﺪﻭﻧﯿﺪﺵ

ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﺩ ﺑﺨﻨﺪﻩ .....

ﺧﻨﺪﻩ ﺍﺵ ﻧﻤﯿﺎﺩ ﻏﺼﻪ ﺩﺍﺭﻩ .....

ﺑﺮﺍﺵ ﺍﺯ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺣﺮﻑ ﻧﺰﻧﯿﻦ .....

ﺍﺯ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻣﺜﺒﺖ ﻭ ﻣﺜﺒﺖ ﺑﺎﺵ ﻭ ﺑﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﻓﮑﺮﮐﻦ ﺣﺮﻑ

ﻧﺰﻧﯿﺪ .....

ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻪ ﺍﺻﻼ ﺍﯾﻦ ﺷﻤﺎ ﻧﯿﺴﺘﯿﻦ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﯿﻦ .....

ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺣﺮﻑ ﻧﺰﻧﯿﺪ .....

ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ .ﺑﻐﻠﺶ ﮐﻨﯿﺪ ...

ﻮ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﺵ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﯿﺪ .....

ﺑﺮﺍﺵ ﭼﺎﯾﯽ ﺑﺮﯾﺰﯾﺪ ....

ﺑﺮﺍﺵ ﯾﮏ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﭙﺰﯾﺪ ...

ﺑﺬﺍﺭﯾﺪ ﺟﻠﻮﺵ . ....

ﺑﻌﺪ ﺣﺮﻑ ﻧﺰﻧﯿﺪ ...

ﺑﺬﺍﺭﯾﺪ ﺍﻭﻥ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻪ ﻭ ﺷﻤﺎ ﮔﻮﺵ ﮐﻨﯿﺪ ....

ﻫﯽ ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﻈﺮﯾﻪ ﺻﺎﺩﺭ ﮐﻨﯿﺪ ﻭ ﻧﺼﯿﺤﺖ ﮐﻨﯿﺪ ....

ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﺍﮔﻪ ﺣﺮﻑ ﻧﺰﻧﯿﺪ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺑﺪﯼ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻪ .....

ﺷﻤﺎ ﺟﺎﯼ ﺍﻭﻥ ﺁﺩﻡ ﻧﯿﺴﺘﯿﺪ ....

ﺷﻤﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻭﻥ ﺁﺩﻡ ﺭﻭ ﺍﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﮑﺮﺩﯾﺪ ....

ﺩﺳﺘﺶ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ....

ﺑﻐﻠﺶ ﮐﻨﯿﺪ ....

ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻨﯿﺪ .....

ﺍﮔﻪ ﺩﻟﺶ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺧﻮﺩﺵ ﺣﺮﻑ ﻣﯽ ﺯﻧﻪ .....

ﺍﯾﻦ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﮐﻤﮑﻪ ....

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۴ ، ۱۳:۵۰
مامان ستایش

 دختر عزیزتر از جانم ستایش : 

یک دوستی داشتم، 

پلوی غذایش را خالی می خورد، 

گوشت و مرغش را می گذاشت آخر کار، می گفت:

می خواهم خوشمزگی اش بماند زیر زبانم.

همیشه هم پلو را که می خورد سیر می شد، گوشت و مرغ غذا می ماند گوشه ی بشقابش، 

نه از خوردن آن پلو لذت می برد، 

نه دیگر ولعی داشت برای خوردن گوشت و مرغش، برای جاهای خوشمزه ی غذا...

زندگی هم همینجوری ست. 

گاهی شرایط ِ ناجور زندگی را تحمل می کنیم، 

و لحظه های خوبش را می گذاریم برای بعد، 

برای روزی که مشکلات تمام شود.

هیچ کداممان زندگی در لحظه را بلد نیستیم.

همه ی خوشی ها را حواله می کنیم برای فرداها، 

برای روزی که قرار است دیگر مشکلی نباشد، 

غافل از اینکه زندگی دست و پنجه نرم کردن با همین مشکلات است.

یک روزی به خودمان می آییم می بینیم یک عمر در حال خوردن پلو خالی ِ زندگی مان بوده ایم و گوشت و مرغ لحظه ها، دست نخورده مانده گوشه ی بشقاب، 

دیگر نه حالی هست، 

نه میل و حوصله ایی.

به راهی که اکثر مردم می روند بیشتر شک کن، 

زیرا اغلب مردم فقط تقلید می کنند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۴ ، ۰۲:۳۱
مامان ستایش

دختر عزیزم ستایش : 

رها باش و با

رهایی زندگی کن ،

حتی در میان دوز و کلک !


○ هر زمان که ...

به جای ترس و اضطراب احساس

شادی و آسودگی کردی

رها هستی .

○ هر زمان که ...

از عقاید خوب و بد دیگران مستقل باشی

رها هستی .

○ وقتی که ...

نیاز به تائید را از دست می دهی و

دیگر نمیخواهی خوب یا بد سنجیده شوی ،

رها هستی .

○ وقتی قبول داری که ...

به حد کافی خوب هستی و نیازی به

دیگران برای رد یا تایید صلاحیت حضورت نداری ،

رها هستی .

○ وقتی که ...

تسلیم لحظه اکنون می شوی ، تسلیم آنچه هست

و قبول می کنی که عالم هستی پشتیبان توست

رها هستی.

○ وقتی که ...

رنجش ها و غم ها را رها

و بخشش را انتخاب می کنی

حتی زمانی که فریب بزرگ دوست ها را میخوری ،

رها هستی .

○ وقتی که ...

سخنان دروغ کسی را میشنوی

و به او این حس را میدهی که

فریب خورده ای ،

رها هستی .

○ وقتی که ...

خودت باشی و در تمام لحظه هایت

نیاز بودن با غیر را نکنی ،

رها هستی.

○ وقتی که ...

بود و نبود انسانها

برایت خط زندگی تعیین نکند ،

رها هستی .

○ وقتی که ...

توانستی خود را از قید دنیا رها کنی ،

خودت باشی

آنگونه زندگی کنی که ...

خودت و دلت و خدایت بدانند ،

رها هستی .



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۴ ، ۰۰:۲۷
مامان ستایش

دختر نازنینم ستایش : 

من یه مامانم.......

خیلی وقته که دیگه لباسای قبلم اندازم نیست اما......ازینکه میبینم فرزندم روز به روز با بزرگ شدنش لباساش دیگه اندازش نیست حس خیلی خوبی دارم.

چاق شدم و اندامم دیگه مثه قبل نیست.... اما وقتی فرزندم و نگاه میکنم و قد و بالاشو میبینم ذوق میکنم

خیلی وقته که دیگه وقت نمیکنم ارایش کنم ...اما وقتی فرزندم اراسته است و زیبا همه چی یادم میره.

خیلی وقته که برای خودم وقت زیادی ندارم ....اما ازینکه تمام وقتم صرف رسیدگی به فرزندم میشه یه جور خاصی خوشحالم

خیلی وقته که نتونستم غذامو تا گرمه و لذت داره تا اخرش بخورم......اما وقتی فرزندم غذاشو با میل میخوره و تموم میشه انگار خوشمزه ترین غذاهای دنیا رو خوردم

خیلی وقته.......

خیلی وقته......

همه ی این خیلی وقته ها رو با یک لبخند کودکم عوض نمیکنم

دلم ضعف میرود برای دنیای مادری

دنیایی که متعلق به خودت نیستی

همه جا حضور کسی را احساس میکنی که آنقدر بی پناه است که اغوش تو ارام ش میکند

آنقدر کوچک است که دستهای تو هدایتش میکند.

مادری را دوست دارم …………. چون به بودنم معنا میدهد

چون ارزشم را به رخم میکشد

و یادم میدهد هزار بار بگویم ((جانم ))کم است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۴ ، ۲۰:۴۹
مامان ستایش

دختر عزیزم ستایش: 

برای فرزندت از بین تمام اسباب بازی ها یک بادکنک بخر . . .


بازی با بادکنک خیلی چیزا رو به بچه یاد میده . . .


بهش یاد میده که باید بزرگ باشه اما سبک، تا بتونه بالاتر بره!



بهش یاد میده که چیزای دوست داشتنی می‌تونن توی یه لحظه،

حتی بدون هیچ دلیلی و بدون هیچ مقصری از بین برن، پس نباید زیاد بهشون وابسته بشه!!


مهم‌تر از همه بهش یاد میده که وقتی چیزی رو دوست داره نباید اون قدر بهش نزدیک بشه و بهش فشار بیاره که راه نفس کشیدنش رو ببنده، چون ممکنه برای همیشه از دستش بده . . .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۴ ، ۲۳:۲۴
مامان ستایش

دختر نازنینم ستایش :

 این شعر فوق العاده اس از استاد ایرج بسطام

گل پونه های وحشی دشت امیدم

وقت سحر شد


خاموشی شب رفت و فردایی دگر شد

من مانده ام تنهای تنها


من مانده ام تنها میان سیل غمها

حبیبم سیل غمها


گل پونه ها نا مهربانی

آتشم زد آتشم زد


گل پونه ها نا مهربانی آتشم زد آتشم زد

گل پونه ها بی همزبانی آتشم زد


می خواهم اکنون تا سحر گاهان بنالم

افسرده ام دیوانه ام آزرده جانم


گل پونه های وحشی دشت امیدم

وقت سحر شد


خاموشی شب رفت و فردایی دگر شد

من مانده ام تنهای تنها


من مانده ام تنها میان سیل غمها

حبیبم سیل غمها


گل پونه های وحشی دشت امیدم

وقت سحر شد


خاموشی شب رفت و فردایی دگر شد

من مانده ام تنهای تنها


من مانده ام تنها میان سیل غمها

حبیبم سیل غمها


گل پونه ها نا مهربانی

آتشم زد آتشم زد


گل پونه ها نا مهربانی آتشم زد آتشم زد

گل پونه ها بی همزبانی آتشم زد


می خواهم اکنون تا سحر گاهان بنالم

افسرده ام دیوانه ام آزرده جانم


گل پونه های وحشی دشت امیدم

وقت سحر شد


خاموشی شب رفت و فردایی دگر شد

من مانده ام تنهای تنها


من مانده ام تنها میان سیل غمها

حبیبم سیل غمها....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۴ ، ۱۹:۰۷
مامان ستایش

دختر عزیزم نازنینم ستایش : 

من یه مامانم.......

خیلی وقته که دیگه لباسای قبلم اندازم نیست اما......ازینکه میبینم فرزندم روز به روز با بزرگ شدنش لباساش دیگه اندازش نیست حس خیلی خوبی دارم.

اندامم دیگه مثه قبل نیست.... اما وقتی فرزندم و نگاه میکنم و قد و بالاشو میبینم ذوق میکنم

خیلی وقته که دیگه وقت نمیکنم ارایش کنم ...اما وقتی فرزندم اراسته است و زیبا همه چی یادم میره.

خیلی وقته که برای خودم وقت زیادی ندارم ....اما ازینکه تمام وقتم صرف رسیدگی به فرزندم میشه یه جور خاصی خوشحالم

خیلی وقته که نتونستم غذامو تا گرمه و لذت داره تا اخرش بخورم......اما وقتی فرزندم شیرشو با میل میخوره و تموم میشه انگار خوشمزه ترین غذاهای دنیا رو خوردم

خیلی وقته نتونستم کتاب مورد علاقمو بخونم.....اما وقتی با عشق با فرزندم حرف میزنم واون به چشمانم زل میزنه زیباترین متن های عاشقانه رو تو عمق نگاهش میخونم

خیلی وقته.......

خیلی وقته...... 

خیلی وقته........

همه ی این خیلی وقته ها رو با یک لبخند کودکم عوض نمیکنم

دلم ضعف میرود برای دنیای مادری

دنیایی که متعلق به خودت نیستی

همه جا حضور کسی را احساس میکنی که آنقدر بی پناه است که اغوش تو ارام ش میکند

آنقدر کوچک است که دستهای تو هدایتش میکند

آنقدر ضعیف است که شیره جان تو پرورشش میدهد

مادری را دوست دارم …………. چون به بودنم معنا میدهد

چون ارزشم را به رخم میکشد

و یادم میدهد هزار بار بگویم ((جانم ))کم است برای شنیدن ((مادر ))از امانت خدایم


مادری را دوست دارم ………

هرچند در آیینه خودم را نمیبینم

آن زن خسته …. ژولیده و کم خواب در قاب آیینه را تنها وقتی میشناسم که دستهای فرشته ای به گردنم گره میخورد

و از من میخواهد که عکسی دو نفره بگیریم

و آنوقت هست که من زیبا میشوم و زیباترین ژست دونفره را در قاب آیینه حک میکنم...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۴ ، ۰۲:۲۶
مامان ستایش

دختر عزیز و دلبندم ستایش : 

وقتی لاشخور میره سمت طعمه شیر، شیر طعمه را رها میکند.نه اینکه شیر از لاشخور هراس دارد، بلکه میداند طعمه ای که لاشخور خواهانش است ارزش جنگیدن ندارد.برای ادم بی ارزش نباید جنگید، بگذار طعمه لاشخور شود!!!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۴ ، ۰۲:۰۵
مامان ستایش

دختر گلم ستایش : 

پادشاهی در خواب دید تمام دندانهایش افتادند!

دنبال تعبیر کنندگان خواب فرستاد...

اولی گفت: تعبیرش این است که مرگ تمام خویشاوندانت را به چشم خواهی دید

پادشاه ناراحت شد و دستور داد او را بکشند...

دومی گفت: تعبیرش این است که عمر پادشاه از تمام خویشاوندانش طولانی تر خواهد بود...

پادشاه خوشحال شد و به او جایزه داد!


هر دو یک مطلب یکسان را بیان کردند اما با دو جمله بندی متفاوت...

نوع بیان یک مطلب، میتواند نظر طرف مقابل را تغییر دهد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۴ ، ۰۱:۳۹
مامان ستایش

دختر ناز و قشنگم ستایش : 

این متن فوق العاده نکات ریز داره: 

در منزل دوستی که پسرش دانش‌آموز ابتدایی و داشت تکالیف درسی‌اش را انجام میداد بودم


زنگ منزل را زدند و پدر بزرگ خانواده از راه رسید. 

پدربزرگ با لبخند، یک جعبه مداد رنگی به نوه اش داد و گفت: این هم جایزۀ نمرۀ بیست نقاشی‌ات.


پسر ده ساله، جعبۀ مداد رنگی را گرفت و تشکر کرد 

و چند لحظه بعد گفت: 

بابا بزرگ

باز هم که از این جنس‌های ارزون قیمت خریدی 

الان مداد رنگی‌های خارجی هست که ده برابر این کیفیت داره.


مادر بچه گفت: 

می‌بینید آقاجون؟ 

بچه‌های این دوره و زمونه خیلی باهوش هستند. 

اصلا نمی‌شه گولشون‌زد و سرشون کلاه گذاشت.


پدربزرگ چیزی نگفت. 


برایشان توضیح دادم که این رفتار پسر بچه نشانۀ هوشمندی نیست، 

همان طور که هدیۀ پدربزرگ برای گول زدن نوه‌اش نیست.


و این داستان را برایشان تعریف کردم 


آن زمان که من دانش‌آموز ابتدایی بودم،  

خانم بزرگ گاهی به دیدن‌مان می‌آمد و به بچه‌های فامیل هدیه می‌داد، 

بیشتر وقت‌ها هدیه‌اش تکه‌های کوچک قند بود.


بار اول که به من تکه قندی داد


 یواشکی به پدرم گفتم: این تکه قند کوچک که هدیه نیست


پدرم اخم کرد و گفت: خانم بزرگ شما را دوست دارد 

هر چه برایتان بیاورد هدیه است، 


وقتی خانم بزرگ رفت، 

پدر برایم توضیح داد که در روزگار کودکی او، قند خیلی کمیاب و گران بوده و بچه‌ها آرزو می‌کردند که بتوانند یک تکه کوچک قند داشته باشند.


 خانم بزرگ هنوز هم خیال می‌کند که قند، چیز خیلی مهمی است.


بعد گفت: ببین پسرم

قنددان خانه پر از قند است،


 اما این تکه قند که مادرجان

داده با آنها فرق دارد، 

چون نشانۀ مهربانی و علاقۀ او به شماست. 

این تکه قند معنا دارد ، 

آن قندهای توی قنددان فقط شیرین هستند 

اما مهربان نیستند.


وقتی کسی به ما هدیه می‌دهد، 

منظورش این نیست که ما نمی‌توانیم، مانند آن هدیه را بخریم، 

منظورش کمک کردن به ما هم نیست. 

او می‌خواهد علاقه‌اش را به ما نشان بدهد 

می‌خواهد بگوید که ما را دوست دارد 

و این، خیلی با ارزش است.


 این چیزی است که در هیچ بازاری نیست 

و در هیچ مغازه‌ای آن را نمی‌فروشند.


چهل سال از آن دوران گذشته است و من هر وقت به یاد خانم بزرگ و تکه قندهای مهربانش می‌افتم، 

دهانم شیرین می‌شود، 

کامم شیرین می‌شود، 

جانم شیرین می‌شود.....




ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺷﻮﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ "ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ "ﺷﻮﻧﺪ؛

ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﻭ ﺑﺨﺸﻨﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ


ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺩﺭﺱ ﺑﺨﻮﺍﻧﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ " ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ " ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ؛ ﺑﺎﺳﻮﺍﺩﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﺍﻣﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ


ﻫﻤﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ؛

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻋﺎﺩﺗﻪ ﺍﻣﺎ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ.....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۴ ، ۰۱:۲۲
مامان ستایش

دختر ملوس و عزیزم ستایش : 

وقتی دلت

با خداست،

بگذار هر کس

که میخواهد

دلت را بشکند...

وقتی 

توکلت با خداست،

 بگذار 

هر چقدر میخواهند

 با تو بی انصافی کنند...

  وقتی

 امیدت با خداست،

 بگذار

 هر چقدر میخواهند

 نا امیدت کنند...

وقتی یارت خداست،

 بگذار

هر چقدر میخواهند

نارفیق شوند...

همیشه

با خدا بمان.

چترِ پروردگار،

بزرگترین چترِ دنیاست........


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۴ ، ۱۹:۲۱
مامان ستایش

دختر ناز و عزیزم ستایش : 

حرف مردم مانند موج دریاست

اگر در مقابلش بایستی

خسته ات میکند!!

واگر با آن همراهی کنی

غرقت میکند!!

قرار نیست که همه آدمها شما را درک کنند

و این اشکالی ندارد.

آنها حق دارند نظر دهند و شما

کاملا حق دارید آنها را نادیده بگیرید....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۴ ، ۰۲:۱۶
مامان ستایش

دختر عزیز و ملوسم ستایش : 


این که تن به انجام هرکاری نمیدی به این معنی نیست که نمیتونی!

بهش میگن "چهارچوب"

چهارچوبی که خودت برای خودت تعریف میکنی وپایه و اساسش از "خانواده" شکل میگیره

کسی که چهارچوب داره اصالت داره...

اصالت رو نه میشه خرید نه میشه اداشو دراورد و نه میشه با بزک و دوزک بهش رسید

اصالت یعنی دلت نمیاد خیانت کنی،دلت نمیاد دل بشکنی،دلت نمیاد دورو باشی،دلت نمیاد آدما رو بازی بدی

این بى عرضگى نیست اصالته...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۴ ، ۰۲:۱۰
مامان ستایش

دختر عزیزم نفسم ستایش: 

دخترکم 

برای کسی که برایت نمیجنگد نجنگ....

چرا اشکهایت را هر روز پاک کنی....

کسی که باعث گریه ات میشود را پاک کن...

دخترکم 

به سوی کسی که ناز میکند دست نیاز دراز نکن...

بیاموز این تو هستی که باید ناز کنی....

دخترکم 

تو زیباترینی... .

همیشه با این باور زندگی کن...

خودت را فراموش نکن...

شاید گریه یا خنده ات برای بعضی ها بی ارزش باشد....

اما به یاد داشته باش ، کسانی هستند که وقتی میخندی جان تازه میگیرند....

دخترک من!

هیچگاه برای شروع دوباره دیر نیست....

اشتباه که کردی برخیز....

اشکالی ندارد ، بگذار دیگران هر چه دوست دارند بگویند.....

خوب باش 

ولی 

سعی نکن این را به دیگران بفهمانی که اگر کسی ذره ای شعور داشته باشد ، خاص بودنت را در مییابد....

زمستان است.... 

زیاد میشنوی هوا دو نفره است!

به درک که دو نفره است تنها قدم زدن دنیای دیگری دارد..

دخترکم 

شاید شاهزاده را همه بشناسند اما 

باور داشته باش که برای مادرت تو ملکه هستی.

گریه کرده ای؟

رنج کشیده ای؟

سرت کلاه رفت؟

اذیتت کرده اند؟

عیبی ندارد.... 

نگذار تکرار شود.تکرار دردناکتراست.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۴ ، ۰۲:۰۵
مامان ستایش

دخترکم عزیزم ستایش : 

هُرم آغوش تو تا عمق وجودم جاریست 

بوسه هایت همگی عامل شب بیداریست


بی تو بر غربت و تنهایی و غم مهمانم 

نفس گرم تو هر لحظه مرا غمخواریست


نوشداروشده ای  بر دل پر تشویشم 

دوری از یاد تو تنها سبب بیماری است


با نگاهی همه ی حس مرا میخوانی 

از تو پنهان شدنم مساله دشواریست


باتو هر لحظه من طعم بهاران دارد 

بی تو اماهمه ی ثانیه ها تکراریست


وقتی از شوق تو لبریز شود احساسم 

بوسه بر ساحت این قافیه ها اجباریست....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۴ ، ۱۸:۲۷
مامان ستایش

دختر ناز و عزیزم ستایش : 

نبخشیدن باعث

کوچک شدن افق نگاهت

و پرشدن فضای ذهنت

از چیزهایی میشود که هیچ نیازی به آنها نداری

می بخشی چون

به اندازه کافی قوی هستی

که درک کنی همه آدم ها ممکن است خطا کنند…

بخشیدن

هدیه ای است که تو به خودت میدهی…

به خاطر بسپار که آدم های ضعیف هرگز نمی توانند ببخشند…

بخشیدن خصلت آدم های قوی است …

بخشیدن یک اتفاق لحظه ای هم نیست …

فقط قدرتمندها می بخشند…

پس قوی بودن را انتخاب کن…


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۴ ، ۱۴:۴۵
مامان ستایش

دختر دلربایم ستایش : 


خدایا ســــلام؛

ما بیـــــدار شدیم؛

سرحالیم؛

امیــد داریم؛

و می خندیم....

اینهــــا همه از کرم توست...

شکــــر.... ﺧﺪﺍﻳﺎ : ﺩﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﻫﺮ روز..... ﺑﻪ ﻓﻜﺮﻣﺎﻥ....... ﻣﻨﻄﻖ

ﺑﻪ ﻗﻠﺒﻤﺎﻥ....... ﺁﺭﺍﻣﺶ

ﺑﻪ ﺭﻭﺣﻤﺎﻥ....... ﭘﺎﮐﯽ  ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩﻣﺎﻥ.... ﺁﺯﺍﺩﻱ

ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻬﺎﻳﻤﺎﻥ..... ﻗﺪﺭﺕ

ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﻴﻤﺎﻥ...... ﻋﺸﻖ

ﺑﻪ رفاقتمان....... ﺗﻌﻬﺪ

ﻭ ﺑﻪ ﺗﻌﻬﺪﻣﺎﻥ..... ﺻﺪﺍﻗﺖ 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۴ ، ۱۳:۵۲
مامان ستایش

دختر نازنینم ستایش : 

باران به پشت پنجره ها ضربه میزند

وقتی که نبض حنجره هر لحظه میزند

هی بغض میکند دل صدپاره ام ولی

این عشق لعنتی به تنش پنجه میزند

تلخی روزگار تو با فال من چه کرد

حتی ته گلوی مرا قهوه میزند

این زندگی به مرز شکستن رسیده است

بر شیشه های رابطه غم پرده میزند

هر لحظه با تو بودم و هرگز ندیده ای

انگشت اتهام تو هم طعنه میزند

سرمای دی حواس مرا پرت میکند

این آسمان مه زده هم ضجه میزند....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۴ ، ۱۳:۵۰
مامان ستایش

دختر عزیز و زیبایم ستایش : 

خُــــــــــدایا جُــــــــــورِی دَســــــــــٺَم را بِــــــــــگیر وَ بُــــــــــلَندَم ڪُــــــــــن ڪـــــِـــــہ هَمہ اَطرافــــــــــیانَم

یادِشــــــــــاڹ بِــــــــــمانَد مــــــــــَڹ هَــــــــــم خُــــــــــدایے دارَم....!!!

یادِشــــــــــاڹ بِــــــــــمانَد ژِســــــــــٺِ خُــــــــــدایے بَــــــــــرازَنده بَــــــــــنده ے خُــــــــــدا نــــــــــِیست...!!!

یادِشــــــــــاڹ بِــــــــــمانَد حَــــــــــرفهایــــــــــِشان ٺــــــــــا هَمیشــــــــــہ دَر خــــــــــاطِرم خــــــــــواهَد مــــــــــاند....!!!

حٺــــــــــے اَگــــَــــــر بـــــِـــــہ رُویــــــــــِشان لَبخَــــــــــند بــــــــــِزَنم وَ هــــــــــِیچ نــــــــــَگویم...!!!

یادِشــــــــــاڹ بِــــــــــمانَد

هَــــــــــمانُگونہ ڪــــــــــِہ دِلمَ را شِــــــــــڪَسٺند

با حَــــــــــرف هایِشــــــــــاڹ.....!!!

ٺــــــــــو آن بالا همــــــــــہ را شِــــــــــنیده اے....!!!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۴ ، ۱۳:۴۸
مامان ستایش

دختر عزیزم ستایش : 

بعضى اوقات در گـــذر سال ها جاده ى زندگى به نظر طولانى مى رسد

و ما با قلبى شکسته و چشمانى پر از اشک در میان نگرانى هایمان قدم

برمى داریم و در کناره ى راه از پــا مى اُفتیم ، امـــا پـــروردگار آرام در

گوشمان زمزمه مى کند که :

 بنده ى من ، روز دیگرى در پیش است ، جــــاده همــوارتر و بهــتر خـواهـد بود ، پس دل شکسته مباش، مکان فرو افتادنت تنها استراحتگاهــى 

کــــوچــــک است بـــراى اوج گــرفتــنى دیــــــگر ... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۴ ، ۰۸:۵۷
مامان ستایش

دختر دلربایم ستایش : 

کشاورزی یک مزرعه بزرگ گندم داشت; زمین حاصلخیزی که گندم آن زبانزد خاص و عام بود.

هنگام برداشت محصول بود.

شبی از شبها روباهی وارد گندمزار شد و بخش کوچکی از مزرعه را لگدمال کرد و به پیرمرد کمی ضرر زد.

پیرمرد کینه روباه را به دل گرفت. بعد از چند روز روباه را به دام انداخت و تصمیم گرفت از حیوان انتقام بگیرد.

مقداری پوشال را به روغن آغشته کرده به دم روباه بست و آتش زد. روباه شعله ور. در مزرعه به این طرف و آن طرف می دوید و کشاورز بخت برگشته هم به دنبالش...

در این تعقیب و گریز گندمزار به خاکستر تبدیل شد.

وقتی کینه به دل گرفته و در پی انتقام هستیم باید بدانیم آتش این انتقام دامن. خودمان را هم خواهد گرفت....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۴ ، ۰۶:۰۲
مامان ستایش

دختر نازم عزیزترینم ستایش : 

گرگها را دوست دارم...

ﺷﯿﺮﻫﺎ ﺍﺩﻋﺎ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺳﻠﻄﺎﻥِ ﺟﻨﮕــَـﻠَﻨﺪ !

ﻭ ﺑﺒﺮ ﻗﻮﯼ ﺗﺮﯾﻦ ﺣﯿﻮﺍﻥِ ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ !

ﺍﻣﺎ ﺧﻨﺪﻩَ ﻡ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭِ

ﯾﮏ ﺁﺩﻡ ﺩﺭ ﺳﯿـــﺮﮎ ...

از ترس شلاق  ﺑﺎﻻ ﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯿﭙَﺮﻧﺪ !

ﻭﻟــﯽ " ﮔﺮﮒ " ﺭﺍﻡ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ !

ﺑﺮﺍﯼِ ﮐــَــﺴﯽ ﻋﻮﺽ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ . . .

و ﻫﻤـــﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﻨﺪ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺎ " ﮔﺮﮒ " ﺣُــﮑﻤﺶ "

ﻣـــــــَـــــﺮﮒ " ﺍﺳﺖ.....

برای کسی عوض نشو خودت باش...

حتی اگر حکمش مرگ باشد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۴ ، ۰۲:۲۵
مامان ستایش

دختر عزیزتر از جانم ستایش : 

می خواهم به گذشته ها زنگ بزنم

به آن روزها

به دل های بزرگ

به محل کار پدرم

به جوانی مادرم

به کوچه هاى کودکى

به هم بازیهاى بچگى

می خواهم زنگ بزنم

به دوچرخه خسته ام

به مسیر مدرسه ام

که خنده های مرا فراموش کرده

به نیمکت های پر از یادگاری 

به زنگ هاى تفریح مدرسه

به زمستانی که با زمین قهر نبود

به کرسى و بخارى نفتى

که همه ی ما را

با عشق دور هم جمع می کرد...

می دانم 

آن خاطره ها کوچ کرده اند

می دانم

تو هم دنبال سکه میگردى

افسوس...

 هیچ سکه ای

در هیچ گوشی تلفنی

دیگر ما رابه آن روزها وصل نخواهد کرد...... یادش بخیر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۴ ، ۰۲:۱۷
مامان ستایش