دختر نازنینم دلبندم ستایش :
توی زندگی تمام ما یک جاده وجود دارد و خیلی ها از این جاده که درست از وسط زندگی ما رد شده میروند... می آیند
بعضی ها می آیند که که بمانند یعنی تا انتهای جاده را با تو هم قدم میشوند. بعضی ها از همان اولش معلوم است که ماندنی نیستند آمده اند در جاده زندگی ما یک قدمی بزنند سرک بکشند به زندگی مان و ردی از خود به جا بگذارند وبعد بروند
پس بعضی ها می آیند که بمانند و بعضی ها میآیند که بروند حالا دیر یا زودش بستگی به آن طرف و نوع پذیرایی ما دارد
اما بعضی ها باید بروند!! یعنی چمدان بعضی ها را باید خودت ببندی بدهی دستش بکوبی به پشتش به جاده اای که دقیقا از وسط زندگی ات رد شده اشاره کنی و بگویی: این راه را مستقیم برگرد
ماندن بعضی ها خوب نیست... اینکه مدام چاله چوله جاده زندگی ات را ترمیم کنی تا مبادا کسی که قرار است از این جا رد شود پایش گیر نکند و نلغزد و سرش نشکند خوب نیست.. این جور بعضی ها که هی منتظرند تو خودت همه چیز را برای خوب راه رفتن و بیخطر بودنش در همسفری با تو مهیا کنی باید بروند... نباید بمانند
باید بعضی ها وارد جاده ی زندگی ما شوند که ساخت و سازشان خوب باشد ... که وقتی دید توی جاده زندگی ت گودالی... چاله ای دهن وا کرده از رویش نپرد..دورش نزند ، خم شود روی زانو هایش بنشیند با صبر و حوصله ترمیم کند آن ترک را آن حفره را.. بعضی ها باید بروند!
همین الان باید بلند شویم چمدانشان را ببندیم بعد بکوبیم پشتشان بگوییم: ماندن ودراه رفتنت فقط موجب فرسایش جاده زندگی ما میشود و دیگر هیچ!
همین حالا بشین حساب کتاب کن ببین به چند چمدان احتیاج داری... به پشت چند نفر باید بکوبی زندگی ات باید حضور خالی چند نفر را نفس بکشد؟
فردا پس فردا برف و باران است... جاده ها لغزنده میشوند... آدمها بی حوصله میشوند، تنهایی ها پر رنگ تر قد علم میکنند... باید وقتی پشت پنچره دلت ایستادی و به جاده احساست خیره شدی خیالت آرام باشد که یکی میآید توی همین سرمای زمستان و با همه ناهمواری های وجودت... و لازم نیست برای آمدن بعضی ها هی خودت را بکاوی ... بشکنی... آنطور که او میخواهد بسازی
بعضی ها که باید بیایند می آیند حتی توی سرد و سرما و توی صلات آفتاب داغ تابستانی... حتی اگر ویران باشی حتی اگر جاده زندگیت در دست تعمیر باشد
ولی بعضی ها باید بروند!
تاکید میکنم... بعضی ها باید بروند! ⚘⚘