مادرانه 147
سه شنبه, ۵ آبان ۱۳۹۴، ۰۲:۱۷ ق.ظ
دختر عزیزتر از جانم ستایش :
می خواهم به گذشته ها زنگ بزنم
به آن روزها
به دل های بزرگ
به محل کار پدرم
به جوانی مادرم
به کوچه هاى کودکى
به هم بازیهاى بچگى
می خواهم زنگ بزنم
به دوچرخه خسته ام
به مسیر مدرسه ام
که خنده های مرا فراموش کرده
به نیمکت های پر از یادگاری
به زنگ هاى تفریح مدرسه
به زمستانی که با زمین قهر نبود
به کرسى و بخارى نفتى
که همه ی ما را
با عشق دور هم جمع می کرد...
می دانم
آن خاطره ها کوچ کرده اند
می دانم
تو هم دنبال سکه میگردى
افسوس...
هیچ سکه ای
در هیچ گوشی تلفنی
دیگر ما رابه آن روزها وصل نخواهد کرد...... یادش بخیر
۹۴/۰۸/۰۵