بهار زندگیم دخترم ستایش

بهار زندگیم ، دردانه ام ستایش

بهار زندگیم دخترم ستایش

بهار زندگیم ، دردانه ام ستایش


به عشق تک دخترم ستایش این وبلاگ را ساختم و میخواهم در این وبلاگ از دلنوشته های خودم که میدانم روزی برایش مفید خواهد بود بنویسم...باشد که این دلنوشته ها و وبلاگ تنها یادگاری از من برای تک دخترم بماند....
دعای زیبا و همیشگی ام برای دختر دردانه و عزیزم ستایش :
خداوندا همراهش باش ، آرامش کن...
راهنمایش باش...
که در این چرخ فلکِ روزگار ،که بالا و پایین زیاد است ...
ایمان و اراده اش را قوی کن...
که تو را در تنهایی اش گم نکند...
خداوندا شاید دخترم فراموش کار باشد ولی
اگر گاهی یا لحظه ای ، در شادی یا غمی فراموشت کرد...
تو هیچ وقت فراموشش نکن و تنهایش نگذار...آمین


آخرین مطالب

دل نوشته 44

سه شنبه, ۷ مهر ۱۳۹۴، ۰۱:۱۹ ق.ظ

نازبانویم عزیزم دخترم ستایش : این متن فوق العاده اس و قابل تامل و نکته های بسیاری دارد :

ﻧﻪ ﻣﺎﺿﻲ ﺍﺳﺘﻤﺮﺍﺭﻱ ﻧﻪ ﻣﻀﺎﺭﻉ ﻣﺘﻘﺎﺑﻞ ﺑﻪ طـو

ﻣﻦ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ فوق العاده ای ﻣﻴﺎﻥ ﺩﻭ ﻓﻌﻞ ﺩﺭ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺁﻣﺪﻡ

ﻣﻦ ﺧﻮﺏ ﺩﺭﻙ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﻛﻪ " ﺷﺪﻥ " ﻭ " ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ " ﺑﺎ ﻫﻢ ﻛﻨﺎﺭ ﻧﻤﻲ ﺁﻳﻨﺪ

ﺷﺪﻥ ، ﺗﻐﻴﻴﺮﻱ ﺍﺳﺖ ﺗﺪﺭﻳﺠﻲ ﺩﺭ ﺑﺴﺘﺮ ﺯﻣﺎﻥ ﻛﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﻫﻢ ﻣﻴﺘﻮﺍﻧﻲ ﺑﻪ

ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺍﺭﻱ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﻣﻲ ﺷﻮﻱ ﭘﻲ ﺑﺒﺮﻱ

ﻣﻲ ﺗﻮﺍﻧﻲ ﺑﻔﻬﻤﻲ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻏﺮﻭﺏ " ﻣﻲ ﺷﻮﺩ " ﻭ ﺫﺍﺕ ﻧﻮﺭ ﺭﺍ ﻛﻪ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ

ﺑﻪ ﺳﺮﺑﻠﻨﺪﻱ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﺭﺍ ﺑﻔﻬﻤﻲ

ﺍﻣﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ ... ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻭﺍﺣﺪ ﺍﺳﺖ، ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺩﺭ ﺗﺤﻮﻳﻞ ﺣﻮﺍﺩﺙ ﺍﺯ

ﺛﺎﻧﻴﻪ ﺍﻱ ﺑﻪ ﺛﺎﻧﻴﻪ ﺍﻱ ﺩﻳﮕﺮ

ﻳﻚ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺑﻴﻔﺘﺪ، ﺫﺍﺕ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺭﻫﺎﻳﻲ ﺍﺯ ﺗﻘﺪﻳﺮ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﻣﻜﺎﻥ ﻭ ﺯﻣﺎﻥ،

ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻳﻚ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻧﺎﮔﻬﺎﻧﻲ ﺩﺭ ﻭﺍﮊﻩ ﺍﻱ ﺳﺮ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ "ﺍﺗﻔﺎﻕ

" ﺟﺎﻱ ﻣﻲ ﮔﻴﺮﺩ

ﻫﻤﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻫﺎ ﻧﻤﻲ ﺷﻮﻧﺪ، ﻣﻲ ﺍﻓﺘﻨﺪ

ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﺭ ﻗﺒﺎﻝ ﻫﺮ ﭼﻴﺰﻱ ﻛﻪ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﺵ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﺩ ﻋﻜﺲ ﺍﻟﻌﻤﻞ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﻲ

ﺩﻫﺪ

ﺍﻣﺎ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻫﺎ ﻣﻲ ﺍﻓﺘﻨﺪ ﺑﻲ ﺁﻧﻜﻪ ﻛﺴﻲ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﺑﻪ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﺑﮕﻴﺮﺩ

ﺍﺯ ﺁﻧﻲ ﺑﻪ ﺁﻥِ ﺩﻳﮕﺮ ﻭ ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺩﻳﮕﺮ ﺁﺩﻡ ﺳﺎﺑﻖ ﻧﺨﻮﺍﻫﻲ ﺑﻮﺩ

ﻭ ﺩﺍﺭﻱ ﺑﻪ ﺗﻐﻴﻴﺮﺕ ﻋﺎﺩﺕ ﻣﻲ ﻛﻨﻲ ﺑﻲ ﺁﻧﻜﻪ ﻳﺎﺩﺕ ﺑﻴﺎﻳﺪ ﺍﺻﻼ ﭼﻪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻱ

ﻫﻤﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻧﻤﻲ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺑﻪ ﻛﺴﻲ ﺑﻔﻬﻤﺎﻧﻢ

ﻫﻤﻴﻨﻜﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ " ﺷﺪﻥ " ﺍﺳﺖ ﻭ ﻋﺸﻖ " ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ "

ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺗﺪﺭﺝ ﺯﻣﺎﻧﺒﺮﻱ ﺩﺍﺭﻱ ﻛﻪ ﺧﻮ ﻣﻲ ﻛﻨﻲ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻴﺰﻱ ﻛﻪ ﺩﺍﺭﺩ

ﺩﺭﻭﻧﺖ ﺭﺍ ﻣﻲ ﺟﻮﺩ

ﻭ ﻋﺸﻖ ﺩﺭ ﺁﻧﻲ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﻲ ﺍﻓﺘﺪ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺣﺘﻲ ﻫـﻴﭻ ﺷﻨﺎﺧﺘﻲ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﻣﺎﺿﻲ

ﺍﺕ ﻧﺪﺍﺭﻱ

ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻀﺎﺭﻋﻲ ﻣﻲ ﺷﻮﻱ ﻣﺘﻘﺎﺑﻞ ﺑﻪ ﺍﻭ ....

ﺣﺎﻻ ﺷﺎﻳﺪ ﺑﻔﻬﻤﻲ ﻭﻗﺘﻲ ﻣﻲ ﻧﻮﻳﺴﻢ :

ﻣﻦ ﺑﺎ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﻱ ﺑﺎﺯ ﻋﺎﺷﻘﺖ ﺷﺪﻡ ، ﭼﻪ ﻣﻔﻬﻮﻡ ﺛﻘﻴﻠﻲ ﺩﺍﺭﺩ

ﺯﻳﺮﺍ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺑﺎ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﻱ ﺑﺎﺯ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﺧﻴﺮﻩ ﺷﻮﺩ ﺑﻲ ﮔﻤﺎﻥ ﻛﻮﺭ

ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ

ﻭ ﻛﻮﺭ ﻫﺎ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﻪ ﺁﺧﺮﻳﻦ ﺗﺼﻮﻳﺮﻱ ﻛﻪ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﻓﻜﺮ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ

ﻭ ﺑﻲ ﮔﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ ، ﻭﻓﺎﺩﺍﺭﻧﺪ ...

ﺭﺍﺳﺘﻲ ﺍﮔﺮ ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﻣﻲ ﻓﻬﻤﻴﺪﻱ ﻣﻦ ﭼﻘﺪﺭ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﻣﻲ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻤﻴﺮﻡ

ﺑﻲ ﺁﻧﻜﻪ ﺩﻳﻨﻲ ﺑﺮ ﮔﺮﺩﻥ ﻧﺎﮔﻔﺘﻪ ﻫﺎﻳﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ

ﺣﺎﻻ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﺑﮕﻴﺮ، ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻱ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﺪﻥ ﻫﺎ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻛﻨﻲ

ﻳﺎ ﺩﺭ ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ ﻫﺎ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﻧﺸﻮﻱ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﻭﺝ ﻟﺬﺕ ﺑﻲ ﻣﻬﺎﺑﺎ ﺑﻤﻴﺮﻱ

ﻳﻚ ﭼﺸﻢ ﻣﺮﮒ، ﻳﻚ ﭼﺸﻢ ﺯﻧﺪﮔﻲ ... ﻭ ﭘﻠﻚ ﻫﺎ ؛ ﻣﻲ ﺍﻓﺘﻨﺪ


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۷/۰۷
مامان ستایش

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی