بهار زندگیم دخترم ستایش

بهار زندگیم ، دردانه ام ستایش

بهار زندگیم دخترم ستایش

بهار زندگیم ، دردانه ام ستایش


به عشق تک دخترم ستایش این وبلاگ را ساختم و میخواهم در این وبلاگ از دلنوشته های خودم که میدانم روزی برایش مفید خواهد بود بنویسم...باشد که این دلنوشته ها و وبلاگ تنها یادگاری از من برای تک دخترم بماند....
دعای زیبا و همیشگی ام برای دختر دردانه و عزیزم ستایش :
خداوندا همراهش باش ، آرامش کن...
راهنمایش باش...
که در این چرخ فلکِ روزگار ،که بالا و پایین زیاد است ...
ایمان و اراده اش را قوی کن...
که تو را در تنهایی اش گم نکند...
خداوندا شاید دخترم فراموش کار باشد ولی
اگر گاهی یا لحظه ای ، در شادی یا غمی فراموشت کرد...
تو هیچ وقت فراموشش نکن و تنهایش نگذار...آمین


آخرین مطالب

۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

دختر دردانه و عزیزم ستایش : 

🌺شهریور….

این ته تغاری 

نازک نارنجی آفتاب….

دارد میرسد…

🌺نیامده 

سر ناسازگاری 

گذاشته است…

گرچه در کوله اش 

گرما دارد و آفتاب…

🌺اما هنوز نیامده ….

میخواهد بگوید..

که از جنس پاییز است..

با خودش بادها را میاورد..

یکه تازی میکند…

🌺شهریور از دیر باز 

حامل شکوفه های پاییزی بوده..

شکوفه هایی به رنگ…

سرخ  زرد  نارنجی ...

🌺شهریور….

تمام آفتاب را 

تقدیم پاییز میکند….

این ته تغاری بازیگوش با احساس…

دختر گلم ماه تولدت شهریور 

 مبارک🌹🌹🌹🌹🌹

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۵ ، ۲۱:۲۳
مامان ستایش

دختر نازنینم دلبندم ستایش : 

توی زندگی تمام ما یک جاده وجود دارد و خیلی ها از این جاده که درست از وسط زندگی ما رد شده میروند... می آیند


بعضی ها می آیند که که بمانند یعنی تا انتهای جاده را با تو هم قدم میشوند. بعضی ها از همان اولش معلوم است که ماندنی نیستند آمده اند در جاده زندگی ما یک قدمی بزنند سرک بکشند به  زندگی مان و ردی از خود به جا بگذارند وبعد بروند


پس بعضی ها می آیند که بمانند  و بعضی ها میآیند که بروند حالا دیر یا زودش بستگی به آن طرف و نوع پذیرایی ما دارد


اما بعضی ها باید بروند!! یعنی چمدان بعضی ها را باید خودت ببندی بدهی دستش بکوبی به پشتش به جاده اای که دقیقا از وسط زندگی ات رد شده اشاره کنی و بگویی: این راه را مستقیم برگرد


ماندن بعضی ها خوب نیست... اینکه مدام چاله چوله جاده زندگی ات را ترمیم کنی تا مبادا کسی که قرار است از این جا رد شود پایش گیر نکند و نلغزد و سرش نشکند خوب نیست.. این جور بعضی ها که هی منتظرند تو خودت همه چیز را برای خوب راه رفتن و بیخطر بودنش در همسفری با تو مهیا کنی باید بروند... نباید بمانند


باید بعضی ها وارد جاده ی زندگی ما شوند که ساخت و سازشان خوب باشد ... که وقتی دید توی جاده زندگی ت گودالی... چاله ای دهن وا کرده از رویش نپرد..دورش نزند ، خم شود روی زانو هایش بنشیند با صبر و حوصله ترمیم کند آن ترک را  آن حفره را.. بعضی ها باید بروند!


همین الان باید بلند شویم چمدانشان را ببندیم بعد بکوبیم پشتشان بگوییم: ماندن ودراه رفتنت فقط موجب فرسایش جاده زندگی ما میشود و دیگر هیچ!


همین حالا بشین حساب کتاب کن ببین به چند چمدان احتیاج داری... به پشت چند نفر باید بکوبی زندگی ات باید حضور خالی چند نفر را نفس بکشد؟


فردا پس فردا برف و باران است... جاده ها لغزنده میشوند... آدمها بی حوصله میشوند، تنهایی ها پر رنگ تر قد علم میکنند... باید وقتی پشت پنچره دلت ایستادی و به جاده احساست خیره شدی خیالت آرام باشد که یکی میآید توی همین سرمای زمستان و با همه ناهمواری های وجودت... و لازم نیست برای آمدن بعضی ها هی خودت را بکاوی ... بشکنی... آنطور که او میخواهد بسازی


بعضی ها که باید بیایند می آیند حتی توی سرد و سرما و توی صلات آفتاب داغ تابستانی... حتی اگر ویران باشی حتی اگر جاده زندگیت در دست تعمیر باشد


ولی بعضی ها باید بروند!


تاکید میکنم... بعضی ها باید بروند! ⚘⚘

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۵ ، ۱۳:۵۱
مامان ستایش

دختر دلبندم عزیزم نازنینم ستایش : 


دلم می خواهد یک دختر داشته باشم.دختری با موهای بلند مشکی و چشم های درشت خندان. اسمش را بگذارم "گیسو" و هر وقت دلم آشوب بود. بنشانمش روی زانوانم  و گیسهایش را ببافم تا قلبم آرام بگیرد.


حالا که فکرش را میکنم دلم میخواهد "باران" هم داشته باشم. دختری لاغر و قد بلند که با صدایی مخملی برایم شعر بخواند.یک دختر تپل و مهربان با گونه های سرخ و گرد هم میخواهم.اسمش را بگذارم "آلما" و موهایش را با شامپوی سیب بشویم تا حسودی موهای طلایی خواهرش  "گندم" را نکند.


آدم برای دختری با موهای طلایی جز گندم چه اسمی می تواند بگذارد.معلوم است، "خورشید ". اصلا خورشید باید اولین دخترم باشد و هر صبح که چشمهایش را باز می کند , ببیند خواهرش "شبنم" زودتر از او سماور را روشن کرده، " شادی" را بیدار کرده و به "نسترن" رسیده.


دلم میخواهد در حیاط خانه م "ترانه" بخواند و "بهار" برقصد." نگار"م خودش را لوس کند و من به هیچ کدام نگویم که روز تولد خواهرشان "الهه" مجذوب چشم هایش شدم. دلم چقدر دختر می خواهد. روزهایم بی "سحر"، شبهایم بی "مهتاب"، آسمانم بی "ستاره" و زندگی بدون "افسانه" ممکن نیست.تازه یک "ساقی" هم میخواهم تا سرم را گرم کند و "همدم" تا درد دل هایم را برایش بگویم. رویا" می خواهم تا انگیزه زندگیم باشد و "آرزو" که دلیل نفس کشیدنم...


دلم میخواهد یک دختر داشته باشم.دختری که خودم را توی چشمهایش و آرزوهایم را روی پیشانیش ببینم.هیچ اسمی توصیفش نکند. همه چیز باشد و هیچ نباشد. از هر قیدی آزاد باشد و در هیچ ظرفی جا نشود. رهای رها باشد!

آری، انگار دلم می خواهد دخترم "رها" باشد ... ولی من دخترم را میستایم به خاطر همین اسمت را ستایش گذاشتم که همیشه شکر گذار وجودت باشم...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۵ ، ۰۱:۲۵
مامان ستایش

دختر گلم ستایش : 

دعامیکنم برایت...

 که کسی در زندگیت باشد که تو را بلد باشد.

بلد بودن ، مهم تر از عاشق بودن یا حتی

دوست داشتن است ...

کسی که تو را بلد باشد ،

با تمام پستی بلندی هایت کنار می آید

می داند کِی سکوت کند

کِی دزدکی نگاهت کند

کِی سرت داد بزند

و کِی در اوج عصبانیت، محکم در آغوشت بگیرد .

دعا میکنم کسی باشد که تو را  بلد باشد ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۵ ، ۱۱:۳۷
مامان ستایش