بهار زندگیم دخترم ستایش

بهار زندگیم ، دردانه ام ستایش

بهار زندگیم دخترم ستایش

بهار زندگیم ، دردانه ام ستایش


به عشق تک دخترم ستایش این وبلاگ را ساختم و میخواهم در این وبلاگ از دلنوشته های خودم که میدانم روزی برایش مفید خواهد بود بنویسم...باشد که این دلنوشته ها و وبلاگ تنها یادگاری از من برای تک دخترم بماند....
دعای زیبا و همیشگی ام برای دختر دردانه و عزیزم ستایش :
خداوندا همراهش باش ، آرامش کن...
راهنمایش باش...
که در این چرخ فلکِ روزگار ،که بالا و پایین زیاد است ...
ایمان و اراده اش را قوی کن...
که تو را در تنهایی اش گم نکند...
خداوندا شاید دخترم فراموش کار باشد ولی
اگر گاهی یا لحظه ای ، در شادی یا غمی فراموشت کرد...
تو هیچ وقت فراموشش نکن و تنهایش نگذار...آمین


آخرین مطالب

۲۱ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

دختر دردانه ام زیباترینم ستایش : 

عشقت اگه واقعا عاشقت باشه...!

لازم نیست دورش رو ازاین و اون خلوت کنی!

خودش واسه بودن تو همه رو کنار میزنه...

لازم نیست واسش دنیارو بخری تابمونه.. 

خودش قدر یه شاخه گلتو میدونه...

لازم نیست هرکسی رو توجیه کنی و سرش رقابت کنی که عشق منه...

خودش تورو به همه دنیا نشون میده...

لازم نیست نگران باشی که اگه بره...

خودش بهت ثابت میکنه  اومده که بمونه...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۳۸
مامان ستایش

دختر گلم ستایش : 

گاهی وقتا لازم زمین بخوری....


تا ببینی کیا پشتتن...

       کیا باعث رشدتن...

                       کیا میرن...

                   کیا همه جوره میمونن!!!



گاهی لازم جوری زمین بخوری که زخمی بشی...


زخماتو باز بزاری تا ببینی...

کیا نمک میپاشن...

      کیا مرهم میزارن...

                کیا با تو هم دردن...

                           کیا هم خود دردن...


هیچوقت تا زخمی نشی نمیتونی بفهمی کی چه رفتاری میکنه!!!


دست یه کسایی نمک میبینی که روشون قسم میخوردی...


و یه کسایی مرهم میزارن که اصلا یادشون نمیکردی...


زمین که میخوری میبینی!!!


کیا خودی ان...

       کیا نخودی ان...

                 کیا هم بیخودی ...


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۵۲
مامان ستایش

دختر عزیزم ستایش: 

این شعر زنده یاد فروغ فرخزاد خیلی قابل تامله: 

مرگ من روزی فرا خواهد رسید 

در بهاری روشن از امواج نور

در زمستانی غبارآلود و دور

یا خزانی خالی از فریاد و شور

مرگ من روزی فرا خواهد رسید 

روزی از این تلخ و شیرین روزها

روز پوچی همچو روزان دگر

سایه ی زامروزها، دیروزها

دیدگانم همچو دالانهای تار

گونه هایم همچو مرمرهای سرد

ناگهان خوابی مرا خواهد ربود

من تهی خواهم شد از فریاد درد

می خزند آرام روی دفترم

دستهایم فارغ از افسون شعر

یاد می آرم که در دستان من

روزگاری شعله می زد خون شعر

خاک می خواند مرا هر دم به خویش

می رسند از ره که در خاکم نهند

آه شاید عاشقانم نیمه شب

گل بروی گور غمناکم نهند

بعد من ناگه به یکسو می روند

پرده های تیرهء دنیای من

چشمهای ناشناسی می خزند

روی کاغذها و دفترهای من

در اتاق کوچکم پا می نهد

بعد من، با یاد من بیگانه ای

در بر آئینه می ماند بجای

تارموئی، نقش دستی، شانه ای

می رهم از خویش و می مانم ز خویش

هر چه بر جا مانده ویران می شود

روح من چون بادبان قایقی

در افقها دور و پیدا می شود

می شتابند از پی هم بی شکیب

روزها و هفته ها و ماه ها

چشم تو در انتظار نامه ای

خیره می ماند بچشم راهها

لیک دیگر پیکر سرد مرا

می فشارد خاک دامنگیر خاک!

بی تو، دور از ضربه های قلب تو

قلب من می پوسد آنجا زیر خاک

بعدها نام مرا باران و باد

نرم می شویند از رخسار سنگ

گور من گمنام می ماند به راه

فارغ از افسانه های نام و ننگ....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۴ ، ۰۲:۲۵
مامان ستایش

دختر دلربایم ستایش : 

,,کاکتوس هایت را رها کن: 

اگر کسی به اندازه ای که دوستش دارید دوستتان ندارد ،رابطه تان را تا نا کجا ادامه ندهید ،به خودتان امید ندهید که بالاخره روزی دوستم خواهد داشت ،اینکه گاهی از طرف او پذیرفته میشوید وگاهی نمی شوید کلافه تان خواهد کرد ،گویی در جا می دوید هر چقدر تلاش میکنید به جایی نمی رسید ،این نرسیدن دایمی خسته تان میکند،خشمگین میشوید،افسرده میشوید ، خودتان را قانع نکنید (که اگر دوستم نداشت این همه مدت نمی ماند)،او بخاطر خودش با شما مانده شما با توجه ومحبتی که به او میکنید احساس دوست داشتنی بودن به او میدهید،غرورش را ارضا میکنید باعث رشد عزت نفسش میشوید ، پس چرا با شما ادامه ندهد؟

وقتی به کسی که دوستتان ندارد نزدیک میشوید گویی به کاکتوس نزدیک میشوید هرچه بیشتر نزدیک شوید ،بیشتر زخمی میشوید پس کاکتوس هایتان را رها کنید.....


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۵۳
مامان ستایش

دختر نازنین و عزیزم ستایش : 

گاهی باید رد شد ، باید گذشت ؛

گاهی باید در اوج نیاز نخواست ..

گاهی باید کویر شد و با همه تشنگی

منت هیچ ابری را نکشید ..

گاهی برای بودن باید محو شد ، باید نیست شد

گاهی برای بودن ؛ باید نبود ...

گاهی باید چترت را برداری و رهسپار کوچه هایی شوی

که مدت هاست هیچ رهگذری از آن عبور نکرده


گاهی باید نباشی تا وجودت احساس بشه......

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۱۷
مامان ستایش

دختر دلربایم ستایش : 

رنج نبایدتوراغمگین کند،

رنج قراراست توراهوشیارترکند، رنج نباید بیچارگی رابیشترکند. رنجت را تنهاتحمل نکن،رنجت را درک کن.

این فرصتی است براى بیداری، وقتی آگاه شوی بیچارگی ات تمام میشود...

اگر که بجاى محبتی که به کسی کردی از او بی مهری دیدی،مأیوس نشو،چون برگشت آن محبت را از شخص دیگری،در زمان دیگری،در رابطه با موضوع دیگری خواهی گرفت.

زندگی فقط به این دنیا ختم نمیشود، ما در عوالم زیادی حضور پیدا خواهیم کرد.

دنیا یک گذرگاه است،زیاد نیکی کن،خوبیهایت را ذخیره کن تا درباقی سفر بی توشه نمانی.

شک نکن دخترم این قانون کائنات است....

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۴ ، ۱۱:۳۳
مامان ستایش

دختر نازم عزیزتر از جانم ستایش : 

در بعضی طوفانهای زندگی، 

کم کم یاد میگیری که نباید توقعی داشته باشی مگر از خودت.

متوجه میشوی

بعضی را هرچند نزدیک، 

اما نباید باور کرد، 

متوجه میشوی 

روی بعضی هر چند صمیمی، 

اما نباید حساب کرد

میفهمی بعضی را هر چند آشنا، 

اما نمیتوان شناخت

و این اصلاً تلخ نیست، 

شکست نیست، 

آگاه شدن نام دارد 

ممکن است در حین آگاه شدن درد بکشی، این آگاهی دردناک است...

اما تلخ هرگز

و راهی است به سوی موفقیت....

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۴ ، ۰۹:۴۳
مامان ستایش

دختر گلم نازنینم ستایش : 

این متن فوق العادست دخترم:

در بیکرانه ی زندگی دو چیز افسونم کرد ، رنگ آبی آسمان که می بینم و میدانم نیست و خدایی که نمی بینم و میدانم هست.

درشگفتم که سلام آغاز هر دیدار است..

ولی در نماز پایان است، شاید این بدان معناس که پایان نماز آغاز دیدار است

خدایا بفهمانم که بی تو چه میشوم اما نشانم نده!!!

خدایا هم بفهمانم و هم نشانم بده که با تو چه خواهم شد


ﮐﻔـﺶِ ﮐﻮﺩﮐﻲ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺮﺩ . ﮐﻮﺩﮎ ﺭﻭﯼ ﺳﺎﺣﻞ نوﺷﺖ : ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺩﺯﺩ..

آنطرﻑ ﺗﺮ ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺻﯿﺪ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﺳﻪ ﻫﺎ

ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪ..

ﺟﻮﺍﻧﻲ ﻏﺮﻕ ﺷﺪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﻳﺎﻱ ﻗﺎﺗﻞ..

ﭘﻴﺮﻣﺮﺩﻱ ﻣﺮﻭﺍﺭﻳﺪﻱ ﺻﻴﺪ ﻛﺮﺩ ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﻳﺎﻱ ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ..

ﻣﻮﺟﯽ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﺴﺖ.

ﺩﺭﯾﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﻔﺖ : "ﺑﻪ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﻧﻜﻦ ﺍﮔﺮﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺎﺷﯽ".

بر آنچه گذشت, آنچه شکست, آنچه نشد... حسرت نخور ؛زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز نمیشد ...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۴ ، ۱۷:۰۴
مامان ستایش

دختر نازنین و عزیزم ستایش : 

این متن واقعا قابل تامله: 

خوب یاد گرفته ایم برانداز کردن همدیگر را

یک خط کش این دستمان

و یک ترازو آن دستمان

اندازه می گیریم و وزن می کنیم ؛

آدم ها را

رفتارشان را

انتخاب هایشان را

تصمیم هایشان را

حتی قضا و قدرشان را !!

به رفیقمان یک تکه سنگینی می اندازیم

بعد می گوییم

خیر و صلاحت را می خواهم !

غافل از اینکه چه برسر او می آوریم !

در جمع ، هرکس را یک جور مورد بررسی قرار می دهیم

آن یکی را به ازدواج نکرده اش

این یکی را به نوع رابطه اش

آن دیگری را...

میرویم توی صفحه ی یکی

و نوشته اش را میخوانیم می نشینیم و قضاوت می کنیم

یکی هم نیست گوشمان را بگیردکه :

های ! چندبار توی آن موقعیت بوده ای

که حالا اینطور راحت نظر می دهی

حواسمان نیست که چه راحت

با حرفی که در هوا رها میکنیم

چگونه یک نفر را به هم میریزیم

چندنفر را به جان هم می اندازیم

چه سرخوردگی یا دلخوری بجای میگذاریم

چقدر زخم میزنیم...

حواسمان نیست که ما میگوییم و رها میکنیم و رد میشویم

اما یکی ممکن است گیر کند

بین کلمه های ما

بین قضاوت ما

بین برداشت ما

دلی که می شکنیم ارزان نیست.....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۴ ، ۰۶:۴۱
مامان ستایش

دختر دلربایم ستایش : 

همیشه خودت را "نقد" بدان

تا دیگران تو را به "نسیه" نفروشند...

سعی کن استاد "تغییر" باشی

نه قربانی "تقدیر"... 

در زندگی به کسی اعتماد کن که به او "ایمان" داری نه "احساس"...

هرگز به خاطر مردم "تغییر" نکن

این جماعت هر روز تو را "جور دیگری" می خواهند...


شهری که همه در آن "می لنگند"

به کسی که "راست" راه می رود می خندند...

یاد بگیر تنها کسی که لبخند تو را می خواهد "عکاس" است

که او هم "پولش" را می گیرد...

به چیزی که دل ندارد "دل نبند"...

هرگز تمامت را برای کسی "رو نکن"…

بگذار کمی "دست نیافتنی" باشی...

آدم ها "تمامت" که کنند، "رهایت" می کنند...

و در آخر

""خودت باش""


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۰۴
مامان ستایش

دختر عزیز و زیبایم ستایش : 


سالها پیش...

که دیگر بزرگ شده بودم

افتادم.

افتادم و باز افتادم.

انقدر افتادنم ادامه داشت که سقو ط نامیدمش.

در خودم فریاد زدم :سقوط کردم.

در سکوتم سقوط کردم.

سقوطی درجا.

سقوطی ساکن.

و بعد از ان...

باز همان سالها پیش بود که رسیدم.

به نور.

به ارامش.

و خدا بود که خندید .


از ان روز که سقوطم پایان یافت..

از ان روز بلند شدم.

ایستادم.

قله ها را یک به یک فتح کردم و

حالا عاشقانه ارتفاع را زندگی می کنم..

از این بالا لبخند می زنم.

دستم را طنابی می کنم تا تو هم به قله برسی.

کوله بارت را فقط

پرکن از این دو الف : امید و ایمان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۴ ، ۰۱:۴۶
مامان ستایش

دختر دلبندم ستایش : 

پدرها سکوت می کنند

نمی توانند وقتی ناراحت هستند گریه کنند و بهانه بگیرند

آنها نمی توانند به تو بگویند من رو بغل کن تا آروم بشم

نمی توانند بگویند دلشان می خواهد در آغوش تو گریه کنند

ممکن است خیلی تو را دوست داشته باشند

اما نمی توانند صداشون رو مثل دختر بچه ها کنند و جیغ بزنند و بگویند عاشقتم

او همه ی اینها را قورت می دهد که بگوید یک پدر است

یک آدم محکم که می تواند تکیه گاهت باشد

اما شما به قوی بودنش نگاه نکنید

توی قلبش یک بچه زندگی میکند.... !!!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۴ ، ۰۱:۵۸
مامان ستایش

دختر دردانه ام ستایش : 

✅ هفتاد نکته از کتاب های روانشناسی :

1- روز تولد دیگران را به خاطر داشته باش. 

2- حداقل سالی یکبار طلوع آفتاب را تماشا کن.

3- برای فردایت برنامه ریزی کن.

4- از عبارت«متشکرم»زیاد استفاده کن.

5- بدان در چه وقت باید سکوت کنی.

6- زیر دوش آب برای خودت آواز بخوان.

7- احمقانه رفتار مکن.

8- برای هر مناسبت کوچکی جشن بگیر.

9- اجناسی که بچه ها می فروشند را بخر.

10- همیشه در حال آموختن باش.

11-آنچه می دانی به دیگران بیاموز.

12- روز تولدت یک درخت بکار.

13- دوستان جدید پیدا کن اما قدیمیها را از یاد مبر.

14- از مکانهای مختلف عکس بگیر.

15- راز دار باش.

16- فرصت لذت بردن از خوشی هایت را به بعد موکول نکن.

17- به دیگران متکی نباش.

18- هیچ وقت در مورد رژیم غذاییت با کسی صحبت نکن.

19- اشتباه هایت را بپذیر.

20- بدان که تمام اخباری که می شنوی درست نیست.

21- بعد از تنبیه بچه هایت , آنها را در آغوش بگیر و نوازش کن.

22- گاهی برای خودت سوت بزن.

23- شجاع باش , حتی اگر نیستی وانمود کن که هستی , هیچکس نمی تواند تفاوت بین این دو را تشخیص دهد.

24- هیچوقت سالگرد ازدواجت را فراموش نکن.

25- به کسی کنایه نزن.

26- از بین کتاب هایت آنهایی را امانت بده که بازگشتشان برایت مهم نباشد.

27- به بچه هایت بگو که آنها فوق العاده اند.

28- سحر خیز باش

29- سعی کن همیشه خیلی هوشیار باشی , شانس گاهی اوقات خیلی آرام در می زند.

30- همیشه ساعتت را پنج دقیقه جلو بکش.

31-کسی را که امیدوار است هیچگاه نا امید نکن شاید تنها داروی او باشد

32-وقتی با بچه ها بازی می کنی سعی کن آنها برنده شوند

33-هیچگاه در دستگاه پیغام گیر تلفن پیام بی معنی و نامفهوم نگذار

34-وقت شناس باش 

35-از افراد ناشایست دوری کن

36-در پول دادن به بچه هایت خسیس نباش

37-اصالت داشته باش

38-هیچ وقت به رقیبت اعتماد نکن

39-از حدی که لازم است مهربانتر باش

40-وقتی عصبانی هستی به هیچ کاری دست نزن

41-بهترین دوست همسرت باش

42-تا وقتی شغل بهتری پیدا نکرده ایی شغل فعلیت را از دست مده

43-سعی کن مفید ترین و با احساس ترین آدم روی زمین باشی

44-از کسی کینه به دل نگیر 

45-برای تمام موجودات زنده ارزش قائل شو

46-شکست را به راحتی بپذیر.

47- وقتی پیروز شدی فخر فروشی نکن.

48- خودت را در گیر مسائل بی اهمیت نکن.

49- هرگز به کسی نگو که خسته و افسرده به نظر می آید.

50- همیشه به قولت وفادار باش.

51- تا می توانی جدایی ها را به وصل تبدیل کن.

52- عادت کن که همیشه حتی زمانی که ناراحت هستی خودت را سرحال نشان دهی.

53- زندگی را سخت نگیر.

54- هیچ وقت قمار بازی نکن.

55- وقتی با کار سختی روبرو شدی به خودت تلقین کن که شکست غیر ممکن است.

56- از وسایلت به خوبی محافظت کن.

57- انتظار نداشته باش که پول برایت خوشبختی بیاورد.

58- برای تغییر دادن دیگران بیش از این تلاش نکن.

59- همیشه خوش ظاهر و شیک پوش باش.

60- پلها را از بین نبر شاید مجبور شوی بار دیگر از رودخانه عبور کنی.

61- خودت را دست کم نگیر.

62- متواضع و فروتن باش.

63- در ماشینت را همیشه قفل کن.

64- قدرت بخشندگی را از یاد مبر.

65- نسبت به مردمی که به تو می گویند خیلی صادق و بی ریا هستی محتاط باش.

66- دوستی های قدیم را دوباره تازه کن.

67- سعی کن زندگی همواره برایت پیام داشته باشد.

68- کتاب مورد علاقه ات را برای بار دوم بخوان.

69- طوری زندگی کن که روی سنگ قبرت بنویسند: شخصی که از هیچ چیز در ز‌ندگیش پشیمان نبود .

70- و از همه مهمتر آنکه...،

"انسانیت" انسان...، از جایی آغاز میشود...، که نسبت به حقوق دیگران...، احساس مسئولیت میکند؛ و میزان "انسانیت" هرکس...، به همت و خدمت او برای رفع یا کاهش غم ها و مشکلات دیگران بستگی دارد....

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۳۴
مامان ستایش

دختر عزیزم ستایش : 

آرام جانم....


امشب اگر از آسمان باران ببارد مال تو

 حتی اگر دستی فقط یک گل بکارد مال تو


آغوش سبز خاطره یا دامن رنگین کمان

یا ماه اگر در آسمان جان می سپارد مال تو


در کوچه های حسرتم چیزی ندارم قابلت

هر چیز خوبی چشم من تا می شمارد مال تو


روئید اگر یک اطلسی در شور شیرین دلم

حتی اگر باغ لبم یک غنچه دارد مال تو


با دست خالی یا غزل فرقی ندارد آمدن 

این شعر حرفی با خودش دارد،ندارد،مال تو....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۵۰
مامان ستایش

دختر عزیز و زیبایم ستایش : 

دعا می کنم که هیچگاه چشمهای زیبای تو را

در انحصار قطره های اشک نبینم

دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم

دعا می کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد

همیشه از حرارت عشق گرم باشد

من برایت دعا می کنم که گل های وجود نازنینت هیچگاه پژمرده نشوند

برای شاپرک های باغچه ی خانه ات دعا می کنم

که بال هایشان هرگز محتاج مرهم نباشند

من برای خورشید آسمان زندگیت دعا می کنم که هیچگاه غروب نکند...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۴ ، ۱۶:۲۳
مامان ستایش

دختر نازنینم مهربانم ستایش : 

درکنار انسانهای خوشبخت 

همواره کسانی زندگی میکنند که در هنگام جداشدن به آنها میگویند ؛

"مراقب خودت باش"....

آنها نه اینکه به تواناییهایت اعتماد ندارند ,

نه

بلکه با زبان بی زبانی ارزش و اهمیت من و تو را به خودشان و ما یادآوری میکنند....

در واقع "مراقب خودت باش" ، همان جمله معجزه گر و پر از معنای"دوستت دارم" است که سراپای مخاطب را سرشار از عشق و انگیزه میکند....

بیان این جمله کوتاه همیشه در روابط اجتماعی ضرورت دارد و اعجاز میکند 

" مراقب خودت باش"  


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۱۳
مامان ستایش

دختر عزیز و نازم ستایش : 

هر وقت روز بدی را تجربه میکنی

و انگار تمام اتفاق های آن روزت بر خلاف میلت میشود

این را فراموش نکن که

هیچکس به تو وعده نداده است که زندگی ات بدون مشکل خواهد بود!

بدون روزهای سخت ، 

هیچوقت 

قدر روزهای خوب رو نمیدونی !!

یک نفس عمیق بکش و به خودت بگو

این فقط یک روز بد است

نه یک زندگی بد!!!!!

یادت بماند که،

"مردم همانقدر شاد هستند 

که ذهنشان را به سمت شادی می کشانند"

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۵۷
مامان ستایش

دختر عزیزتر از جانم دلبندم ستایش : 

ذهن ما مانند یک تلویزیون با صدها شبکه است.

و این ما هستیم که تصمیم می گیریم روی کدام شبکه باشیم.

شبکه رنجش

شبکه بخشش

شبکه نفرت

شبکه مهربانی

شبکه شادمانی

یا شبکه برنامه ی تکراری دیروز.

تصمیم ما همان کنترل یا ریموت ماست.

پس، 

لحظاتت را با انتخاب بهترین شبکه ها زیبا کن.....

من قبل از خواب شبکه بخشش رو پیشنهاد میکنم...

و در صبح شبکه شادمانی

و باقی روز شبکه مهربانی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۱۲
مامان ستایش

دختر دردانه و عزیزم ستایش :

ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻨﺎﺧﺘﻦ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﻋﺠﻠﻪ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ

ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ، ﺫﺍﺕ ﺗﮏ ﺗﮏ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﻭ ﺗﻮ ﻣﯿﺮﻧﺠﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ

ﻭ ﻗﻀﺎﻭﺗﻬﺎﯼ ﻋﺠﻮﻻﻧﻪ ﯼ ﺯﻭﺩ ﻫﻨﮕﺎﻣﺖ

ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﯽ

ﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﺪ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ

ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﯽ

ﻭ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺳﺘﺖ ﺭﺍ

ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻧﺖ ﺍﺯ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ

ﺯﻣﯿﻨﺖ ﺯﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻣﺤﮑﻢ ﮐﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩ ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺍﯼ

ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺭﺍ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻧﮑﻦ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻗﺎﺿﯽ ﺍست.....


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۰۳
مامان ستایش

دختر دردانه ام مهربانم ستایش : 

ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ ﯾﺎ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽ؟

"ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ" ﯾﻌﻨﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻤﺖ؛

ﭼﻮﻥ ﻣﻔﯿﺪﯼ

"ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽ" ﯾﻌﻨﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻤﺖ؛

ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﻣﻔﯿﺪ ﻧﺒﺎﺷﯽ

ﻣﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ ﮔﺮﺍﻥﻗﯿﻤﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻠﺴﺎﺕ ﻣﻬﻢ، ﻭﺍﺑﺴﺘﻪﺍﻡ، ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺟﻌﺒﻪﯼ ﺁﺑﺮﻧﮓ ﺑﯽﺧﺎﺻﯿﺘﯽ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﮐﻮﺩﮐﯿﻢ ﺍﺳﺖ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ...

ﻣﻦ ﺑﻪ ﻣﯿﺰی ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﭘﺸﺖ ﺁﻥ ﻣﯽﻧﺸﯿﻨﻢ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪﺍﻡ، ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺁﻥ ﮔﻠﺪﺍﻥ ﮐﻮﭼﮏ ﮐﺎﮐﺘﻮﺳﯽ ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪﺍﻡ، ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ...

ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽﻫﺎ ﺭﺍ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻭ ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ ﻣﯽﺁﻣﻮﺯﻧﺪ ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽﻫﺎ ﺍﻧﻌﮑﺎﺱ "ﺧﻮﺩ ﻭﺍقعی من" ﻫﺴﺘﻨﺪ...

به کسی که دوستش داری

 ""دلبسته"" باش نه وابسته!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۴۳
مامان ستایش

دختر عزیزتر از جانم ستایش : 

اینو واسه دل خودم نوشتم ولی میخوام تو هم بخونی 

ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺘﺎ ...

ﺗَﻪ ﺍُﺗُﻮﺑﻮﺱ ...

ﺍﻭﻥ ﺻَﻨﺪَﻟﯽ ﺁﺧَﺮ ...

ﮐِﻨﺎﺭِ ﺷﯿﺸﻪ ...

ﺑِﻬﺘَﺮﯾﻦ ﺟﺎﯼِ ﺩُﻧﯿﺎﺳﺖ

ﺑَﺮﺍﯼ ﺁﻧﮑﻪ ﻣُﭽﺎﻟﻪ ﺷَﻮﯼ ﺩَﺭ ﺧُﻮﺩَﺕ

ﺳَﺮَﺕ ﺭﺍ ﺑِﭽَﺴﺒﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺷﯿﺸﻪ ﻭ

ﺯُﻝ ﺑِﺰَﻧﯽ ﺑﻪ ﯾِﮏ ﺟﺎﯼِ ﺩﻭﺭ

ﻭ ﻓِﮑﺮ ﮐُﻨﯽ ﺑﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ...

ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯽ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﯽ ﮐﻪ ﺁﺯﺍﺭَﺕ ﻣﯿﺪَﻫَﺪ ...

ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﭼِﺸﻤﻬﺎﯾَﺖ ﺧﯿﺲ ﺷَﻮﺩ، ﺍَﺯﺣُﻀُﻮﺭِ ﭘُﺮ ﺭَﻧﮓِ

ﯾِﮏ ﺧﯿﺎﻝ

ﻭ ﯾﺎﺩَﺕ ﺑِﺮَﻭَﺩ ﻣَﻘﺼَﺪَﺕ ﮐُﺠﺎﺳﺖ

ﻭ ﺩِﻟَﺖ ﺑِﺨﻮﺍﻫﺪ ﮐﻪ ﺩُﻧﯿﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﮤ ﻫَﻤﯿﻦ ﮔﻮﺷﻪ ﯼ

ﺍُﺗﻮﺑﻮﺱ

ﮐُﻮﭼَﮏ ﺷَﻮَﺩ ...

ﻭَ ﺩِﻧﺞ ﻭ ﺗَﻨﻬﺎ ...

ﻭ ﺁﻩ ﺑِﮑِﺸﯽ ﺍﺯ ﯾﺎﺩﺁﻭَﺭﯼ ﺣِﻤﺎﻗَﺖ ﻫﺎﯾﺖ ....

ﺷﯿﺸﻪ ﺑُﺨﺎﺭ ﺑِﮕﯿﺮَﺩ ﻭَ

ﺗﻮ ﺑﺎ ﺍَﻧﮕُﺸﺖ ﺑِﻨِﻮﯾﺴﯽ " ﺁﯾَﻨﺪﻩ "

ﻭ ﺩِﻟَﺖ ﺑِﮕﯿﺮَﺩ ﺍَﺯ ﺗَﺼَﻮﺭَﺵ ...

ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﭼِﺸﻤﻬﺎﯾَﺖ ﺭﺍ ﺑِﺒَﻨﺪﯼ

ﻭ ﺗﺎ ﺁﺧَﺮﯾﻦ ﺍﯾﺴﺘﮕﺎﻩ ﺩَﺭﺧُﻮﺩَﺕ ﮔِﺮﯾﻪ ﮐﻨﯽ ...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۴ ، ۰۱:۳۱
مامان ستایش