بهار زندگیم دخترم ستایش

بهار زندگیم ، دردانه ام ستایش

بهار زندگیم دخترم ستایش

بهار زندگیم ، دردانه ام ستایش


به عشق تک دخترم ستایش این وبلاگ را ساختم و میخواهم در این وبلاگ از دلنوشته های خودم که میدانم روزی برایش مفید خواهد بود بنویسم...باشد که این دلنوشته ها و وبلاگ تنها یادگاری از من برای تک دخترم بماند....
دعای زیبا و همیشگی ام برای دختر دردانه و عزیزم ستایش :
خداوندا همراهش باش ، آرامش کن...
راهنمایش باش...
که در این چرخ فلکِ روزگار ،که بالا و پایین زیاد است ...
ایمان و اراده اش را قوی کن...
که تو را در تنهایی اش گم نکند...
خداوندا شاید دخترم فراموش کار باشد ولی
اگر گاهی یا لحظه ای ، در شادی یا غمی فراموشت کرد...
تو هیچ وقت فراموشش نکن و تنهایش نگذار...آمین


آخرین مطالب

مادرانه173

جمعه, ۱۱ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۱۶ ق.ظ

دختر مهربان و ناز دلربایم ستایش : 

مادر که باشی نباید سرما بخوری یا اگه هم سرما خوردی باید زودتر خوب بشی

مادر که باشی نمیتونی تب کنی دیگه چه برسه به اینکه لرز هم بکنی یا اگر هم تب و لرز کردی باید سعی کنی خیلی حالت تب و لرزت رو بچت نبینه آخه ممکنه بترسه و نگران بشه اینطوری بیشتر بهت بچسبه و ممکنه اون هم سرما بخوره.


مادر که باشی خیلی وقت نداری بشینی و بری تو هپروت و واسه خودت باشی


مادر که باشی وقتی هم عصبانی میشی و داد و بیداد راه میکنی بعد که بچت میخوابه می شینی به صورت معصومش نگاه میکنی غصه می خوری که چرا نتونستی جلوی خودت رو بگیری !!!!


مادر که باشی گاهی لحظه شماری میکنی که بچت بخوابه بعد که میخوابه و خوابش طولانی میشه دلت براش تنگ میشه!!!!


مادر که باشی باید خیلی مراقب خودتو رفتار و گفتار و کردارت باشی.


مادر که باشی بزرگ میشی پله به پله با بچت بزرگ میشی.


مادر که باشی مدام دلت می تپه واسه بچت.

مادر بودنم را خیلی دوست دارم...

دلم ضعف میرود برای دنیای مادری...

دنیایی که متعلق به خودت نیستی٬

همه جا حضور کسی را احساس میکنی که آنقدر بی پناه است که فقط آغوش تو آرامش میکند...

آنقدر کوچک است که دستهای تو هدایتش میکند...

آنقدر ضعیف است که شیره ی جان تو  پرورشش میدهد...

مادر بودنم را دوست دارم ....چون به بودنم معنا میدهد.

چون ارزشم را به رخم میکشدویادم میدهد هزاربار بگویم"جانم"

چون خداوند به من اعتماد کرده و تو را امانت به دستم سپرده...


مادر بودنم را دوست دارم

هرچند در آیینه خودم را نمیبینم٬

آن زن خسته وکم خواب در قاب آیینه را تنها وقتی میشناسم  که دستهای فرشته ای به گردنم گره میخورند...

مادر بودنم  را خیلی دوست دارم....

زیرااااا جوانی ام را داده ام ....

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۱۰/۱۱
مامان ستایش

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی