بهار زندگیم دخترم ستایش

بهار زندگیم ، دردانه ام ستایش

بهار زندگیم دخترم ستایش

بهار زندگیم ، دردانه ام ستایش


به عشق تک دخترم ستایش این وبلاگ را ساختم و میخواهم در این وبلاگ از دلنوشته های خودم که میدانم روزی برایش مفید خواهد بود بنویسم...باشد که این دلنوشته ها و وبلاگ تنها یادگاری از من برای تک دخترم بماند....
دعای زیبا و همیشگی ام برای دختر دردانه و عزیزم ستایش :
خداوندا همراهش باش ، آرامش کن...
راهنمایش باش...
که در این چرخ فلکِ روزگار ،که بالا و پایین زیاد است ...
ایمان و اراده اش را قوی کن...
که تو را در تنهایی اش گم نکند...
خداوندا شاید دخترم فراموش کار باشد ولی
اگر گاهی یا لحظه ای ، در شادی یا غمی فراموشت کرد...
تو هیچ وقت فراموشش نکن و تنهایش نگذار...آمین


آخرین مطالب

دختر نازنینم ستایش : 

جاﻥِ ﻣﻦ، ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ..

ﻗﺼﻪ ﯼ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﺎ ....

ﺑﺮﮔﯽ ﺍﺯ ﺩﻓﺘﺮ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺭﺍﺯ ﺑﻘﺎﺳﺖ .

ﺩﻝ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﺷﮑﻨﺪ ....

ﮔﻞ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﺩ ....

ﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﻍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﻧﮓ ﺧﺰﺍﻥ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ....

ﻫﻤﻪ ﻫﺸﺪﺍﺭ ﺑﻪ ﺗﻮﺳﺖ؛

ﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻮﭺ ﻫﻤﯿﻦ ﭼﻠﭽﻠﻪ ﻫﺎﺳﺖ ....

ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ...ب همین کوتاهی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۴ ، ۰۲:۰۵
مامان ستایش

دختر عزیزم ستایش : 

یک جرعه تفکر.....

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﯾﺎﺩ ﺩﺍﺩ...

ﺍﮔﺮ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻧﺎﺩﺭﺳﺘﯽ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﮐﺴﯽ ﺑﮑﻨﻢ...

دنیا ﺗﻤﺎﻡ ﺗﻼﺷﺶ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺗﺎ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﺍﻭ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﻫﺪ...

ﺗﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﻨﺪ...

ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺷﺒﯿﻪ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮﯾﻢ...


«پناه»؛ 

میبرم «به خدا»،

از عـیبی که؛

«امروز» در خود می بینم،

و؛ 

«دیروز»؛ 

«دیگران را» به خاطر،

«هـمان عیـب»؛ ملامت کرده ام. 

محتاط باشیم؛ در «سرزنش»؛ 

و «قضاوت کردن دیگران».

وقتی؛

نه از «دیروز او» خبر داریم؛ 

نه از «فردای خودمان»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۴ ، ۰۱:۵۸
مامان ستایش

نازبانویم عزیزم دخترم ستایش : این متن فوق العاده اس و قابل تامل و نکته های بسیاری دارد :

ﻧﻪ ﻣﺎﺿﻲ ﺍﺳﺘﻤﺮﺍﺭﻱ ﻧﻪ ﻣﻀﺎﺭﻉ ﻣﺘﻘﺎﺑﻞ ﺑﻪ طـو

ﻣﻦ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ فوق العاده ای ﻣﻴﺎﻥ ﺩﻭ ﻓﻌﻞ ﺩﺭ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺁﻣﺪﻡ

ﻣﻦ ﺧﻮﺏ ﺩﺭﻙ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﻛﻪ " ﺷﺪﻥ " ﻭ " ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ " ﺑﺎ ﻫﻢ ﻛﻨﺎﺭ ﻧﻤﻲ ﺁﻳﻨﺪ

ﺷﺪﻥ ، ﺗﻐﻴﻴﺮﻱ ﺍﺳﺖ ﺗﺪﺭﻳﺠﻲ ﺩﺭ ﺑﺴﺘﺮ ﺯﻣﺎﻥ ﻛﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﻫﻢ ﻣﻴﺘﻮﺍﻧﻲ ﺑﻪ

ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺍﺭﻱ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﻣﻲ ﺷﻮﻱ ﭘﻲ ﺑﺒﺮﻱ

ﻣﻲ ﺗﻮﺍﻧﻲ ﺑﻔﻬﻤﻲ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻏﺮﻭﺏ " ﻣﻲ ﺷﻮﺩ " ﻭ ﺫﺍﺕ ﻧﻮﺭ ﺭﺍ ﻛﻪ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ

ﺑﻪ ﺳﺮﺑﻠﻨﺪﻱ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﺭﺍ ﺑﻔﻬﻤﻲ

ﺍﻣﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ ... ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻭﺍﺣﺪ ﺍﺳﺖ، ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺩﺭ ﺗﺤﻮﻳﻞ ﺣﻮﺍﺩﺙ ﺍﺯ

ﺛﺎﻧﻴﻪ ﺍﻱ ﺑﻪ ﺛﺎﻧﻴﻪ ﺍﻱ ﺩﻳﮕﺮ

ﻳﻚ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺑﻴﻔﺘﺪ، ﺫﺍﺕ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺭﻫﺎﻳﻲ ﺍﺯ ﺗﻘﺪﻳﺮ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﻣﻜﺎﻥ ﻭ ﺯﻣﺎﻥ،

ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻳﻚ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻧﺎﮔﻬﺎﻧﻲ ﺩﺭ ﻭﺍﮊﻩ ﺍﻱ ﺳﺮ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ "ﺍﺗﻔﺎﻕ

" ﺟﺎﻱ ﻣﻲ ﮔﻴﺮﺩ

ﻫﻤﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻫﺎ ﻧﻤﻲ ﺷﻮﻧﺪ، ﻣﻲ ﺍﻓﺘﻨﺪ

ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﺭ ﻗﺒﺎﻝ ﻫﺮ ﭼﻴﺰﻱ ﻛﻪ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﺵ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﺩ ﻋﻜﺲ ﺍﻟﻌﻤﻞ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﻲ

ﺩﻫﺪ

ﺍﻣﺎ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻫﺎ ﻣﻲ ﺍﻓﺘﻨﺪ ﺑﻲ ﺁﻧﻜﻪ ﻛﺴﻲ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﺑﻪ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﺑﮕﻴﺮﺩ

ﺍﺯ ﺁﻧﻲ ﺑﻪ ﺁﻥِ ﺩﻳﮕﺮ ﻭ ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺩﻳﮕﺮ ﺁﺩﻡ ﺳﺎﺑﻖ ﻧﺨﻮﺍﻫﻲ ﺑﻮﺩ

ﻭ ﺩﺍﺭﻱ ﺑﻪ ﺗﻐﻴﻴﺮﺕ ﻋﺎﺩﺕ ﻣﻲ ﻛﻨﻲ ﺑﻲ ﺁﻧﻜﻪ ﻳﺎﺩﺕ ﺑﻴﺎﻳﺪ ﺍﺻﻼ ﭼﻪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻱ

ﻫﻤﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻧﻤﻲ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺑﻪ ﻛﺴﻲ ﺑﻔﻬﻤﺎﻧﻢ

ﻫﻤﻴﻨﻜﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ " ﺷﺪﻥ " ﺍﺳﺖ ﻭ ﻋﺸﻖ " ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ "

ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺗﺪﺭﺝ ﺯﻣﺎﻧﺒﺮﻱ ﺩﺍﺭﻱ ﻛﻪ ﺧﻮ ﻣﻲ ﻛﻨﻲ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻴﺰﻱ ﻛﻪ ﺩﺍﺭﺩ

ﺩﺭﻭﻧﺖ ﺭﺍ ﻣﻲ ﺟﻮﺩ

ﻭ ﻋﺸﻖ ﺩﺭ ﺁﻧﻲ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﻲ ﺍﻓﺘﺪ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺣﺘﻲ ﻫـﻴﭻ ﺷﻨﺎﺧﺘﻲ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﻣﺎﺿﻲ

ﺍﺕ ﻧﺪﺍﺭﻱ

ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻀﺎﺭﻋﻲ ﻣﻲ ﺷﻮﻱ ﻣﺘﻘﺎﺑﻞ ﺑﻪ ﺍﻭ ....

ﺣﺎﻻ ﺷﺎﻳﺪ ﺑﻔﻬﻤﻲ ﻭﻗﺘﻲ ﻣﻲ ﻧﻮﻳﺴﻢ :

ﻣﻦ ﺑﺎ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﻱ ﺑﺎﺯ ﻋﺎﺷﻘﺖ ﺷﺪﻡ ، ﭼﻪ ﻣﻔﻬﻮﻡ ﺛﻘﻴﻠﻲ ﺩﺍﺭﺩ

ﺯﻳﺮﺍ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺑﺎ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﻱ ﺑﺎﺯ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﺧﻴﺮﻩ ﺷﻮﺩ ﺑﻲ ﮔﻤﺎﻥ ﻛﻮﺭ

ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ

ﻭ ﻛﻮﺭ ﻫﺎ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﻪ ﺁﺧﺮﻳﻦ ﺗﺼﻮﻳﺮﻱ ﻛﻪ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﻓﻜﺮ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ

ﻭ ﺑﻲ ﮔﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ ، ﻭﻓﺎﺩﺍﺭﻧﺪ ...

ﺭﺍﺳﺘﻲ ﺍﮔﺮ ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﻣﻲ ﻓﻬﻤﻴﺪﻱ ﻣﻦ ﭼﻘﺪﺭ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﻣﻲ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻤﻴﺮﻡ

ﺑﻲ ﺁﻧﻜﻪ ﺩﻳﻨﻲ ﺑﺮ ﮔﺮﺩﻥ ﻧﺎﮔﻔﺘﻪ ﻫﺎﻳﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ

ﺣﺎﻻ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﺑﮕﻴﺮ، ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻱ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﺪﻥ ﻫﺎ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻛﻨﻲ

ﻳﺎ ﺩﺭ ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ ﻫﺎ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﻧﺸﻮﻱ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﻭﺝ ﻟﺬﺕ ﺑﻲ ﻣﻬﺎﺑﺎ ﺑﻤﻴﺮﻱ

ﻳﻚ ﭼﺸﻢ ﻣﺮﮒ، ﻳﻚ ﭼﺸﻢ ﺯﻧﺪﮔﻲ ... ﻭ ﭘﻠﻚ ﻫﺎ ؛ ﻣﻲ ﺍﻓﺘﻨﺪ


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۴ ، ۰۱:۱۹
مامان ستایش

دختر عزیزم مهربانم ستایش :

همیشه یادمان باشد که نگفته‌ها را میتوان گفت ولی گفته ها را نمیتوان پس گرفت...

چه سنگ را به کوزه بزنی چه کوزه را به سنگ، شکست با کوزه است...

دلها خیلی زود از حرفها می شکنند! مراقب گفتارمان باشیم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۴ ، ۰۰:۰۴
مامان ستایش

دختر عزیزم ستایش : 

نقاش باش…

و تابلو زندگیت را با زیباترین رنگهای پالت عشق و محبت رنگ آمیزی کن...

رنگهایی به زیبایی دوست داشتن و دوست داشته شدن...

سعی کن بهترین نقاشیت را رسم کنی

 نه با رنگ دیگران و نه سیاه و سفید،

 بلکه نقاشی زیبا همراه با ظرافتی از سختی ها و ناملایمات.

منتظر تحسین کسی مباش!

خود تحسین گر تابلو زندگیت باش...

عشق بورز…

دوست داشته باش،

 محبت کن،

 ولی توقع نداشته باش!

مطمئن باش روزی، زیبایی تابلویی که ترسیم کرده ای،

 انسانها را وادار به دیدن و تحسین خواهد نمود...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۴ ، ۲۱:۵۳
مامان ستایش

دختر نازنینم ستایش : 

موهای سفیدی که لابلای موهایمان داریم ...

تاوان حرفهایست که نمیتوانیمد بزنیم ولی به همه می گوییم ارثیست!


اگرعقل امروزم را داشتم کارهای دیروزم را نمیکردم ولی اگرکارهای دیروزم رانمی کردم عقل و تجربه امروزم را نداشتم!


ازآنچه برسرتان گذشته نهراسید حتی فرار هم نکنید

بلکه دوستش بدارید زیرا همان گذشته بود که امروز شما راساخته است...

فقیری سه عدد پرتقال خرید...

اولی رو پوست کند خراب بود

دومی رو پوست کند اونم خراب بود

بلند شد لامپ رو خاموش کرد و سومی رو خورد.

گاهی وقتا باید خودمون را به ندیدن و نفهمیدن بزنیم تا بتونیم زندگى کنیم...! 

وقتى گرسنه اى،یه لقمه نون خوشبختیه..

وقتى تشنه اى،یه قطره آب خوشبختیه

وقتى خوابت میاد،یه چرت کوچیک خوشبختیه…

خوشبختى یه مشتى از لحظاته…یه مشت از نقطه هاى ریز،که وقتى کنار هم قرار مى گیرن،یه خط رو میسازن به اسم*زندگى*…


"قدرخوشبختى هاتونو بدونید"...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۴ ، ۲۱:۵۱
مامان ستایش

دختر زیبایم ستایش : 

بسیار سال گذشت،تا فهمیدم...:


"آنکه در خیابان می گرید؛از آنکه در گورستان می گرید،بسیار غمگین تر است"


سالها گذشت؛

و من؛از خیابان های بسیار؛و از گورستانهای بسیاری،گذشتم؛

تا خوب بفهمم...:


"آنکه حتی در خلوت خانه خویش،نمی تواند بگرید؛از همه،اندوهناک تر است"...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۴ ، ۲۱:۴۹
مامان ستایش
در اﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻫﺎ رﻧﮓ ﺳـــﮑـــﻮت ﮔﺮﻓﺘﻪ اﻧﺪ 
زﯾﺒﺎﯾﯽ ﻫﺎ ﺧﻮاﺑﯿﺪﻩ اﻧﺪ، ﮔﻠﻬﺎ رﻧﮓ و ﺑﻮﯾﯽ ﻧﺪارﻧﺪ 
ﭼﺸﻢ ﻫﺎ ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﻨﺪ، ﮔﻮش ﻫﺎ ﻧﻤﯽ ﺷﻨﻮﻧﺪ !
اﯾﻨﺠﺎ ﺷﺨﺼﯿﺖ آدﻣﻬﺎﯾﺶ رﻧﮕﯿﻦ ﮐﻤﺎﻧﯿﺴﺖ 
ﺧﻮب ﻫﺎ ﻣﺘﻬﻢ ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ اﻧﺪ 
دﻟﻬﺎ ﮔﺮﻓﺘﺎر ﻋﺼﺮ ﯾﺨﺒﻨﺪان 
اﯾﻨﺠﺎ ﻫﻤﻪ ﻣﻮﻓﻘﻨﺪ ... 
راز ﻣﻮﻓﻘﯿﺘـــﺸﺎن دروغ اﺳﺖ 
و ﺗﻨﻬﺎ ﺻﺪای ﺳﮑـــﻮت ﺷﻨﯿﺪﻩ ﻣﯽ ﺷﻮد ... 
ﺗﻨﻬﺎ ﺳــﮑــﻮت.......
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۴ ، ۲۰:۲۶
مامان ستایش

دختر عزیزم دلبندم ستایش : 

هرچه قدر آدمها را بیشتر بشناسی مطمءن باش تنهاییت دلچسب تر میشود ، واقعا با تمام وجود تجربه کردم و بهت میگم عزیز دل مامان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۴ ، ۲۰:۲۲
مامان ستایش

ﻣﯿﭙﻮﺷﺎﻧﻢ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺑﺴﺘﺮﯼ ﺍﺯ ﮐﻠﻤﺎﺕ…

ﺍﻣﺎ…

ﺑﺎﺯ ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻣﯿﺰﻧﺪ…

ﺩﺭﻭﻍ ﺍﺳﺖ…

ﺑﺎ ﭼﻪ ﻣﻨﻄﻘﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ “ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻦ ﺍﺳﺖ”؟…

ﮔﺎﻫﯽ نمیشود که نمیشود…

ﮔﺎﻫﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ، ﺗﻤﺎﻣﺖ ﻣﯿﮑﻨﺪ…

ﺯﻣﯿﻨﻮ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺳﺮﺕ ﺁﻭﺍﺭ ﻣﯿﮑﻨﺪ…

ﮔﺎﻫﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ، ﺗﻤﺎﻡ ﺗﻮﺍﻧﺖ ﺭﺍ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ…


ﺁﺭﯼ…

ﮔﺎﻫﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ﺩﺍﻍ ﺑﺰﺭﮔﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺩل ﻣﯿﻤﺎﻧﺪ…

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۴ ، ۱۸:۵۵
مامان ستایش

دختر عزیزم ، زیبارویم ستایش : 

طبق قانون جذب

انسان های هم فرکانس همدیگر را پیدا می کنند...

حتی از فاصله های دور...

از انتهای افق‌های دور و نزدیک...

انگار جایی نوشته بود که اینها باید در یک مدار باشند،

یک روزی یک جایی است که باید با هم برخورد کنند... 

آنوقت میشوند همدم، میشوند دوست، میشوند رفیق... 

اصلا میشوند هم شکل...

حرفهایشان میشود آرامش...

خنده هایشان، کلامشان می نشیند روی طاقچه دلتان...

نباشند دلتنگشان میشوی...

هی همدیگر را مرور می کنند،

و از هم خاطره می سازند...

ویادمان باشد

حضور هیچکس اتفاقی نیست...!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۴ ، ۰۴:۱۲
مامان ستایش

در بازی زندگی.....

یاد میگیری:

اعتماد به حرف های قشنگ بدون پشتوانه ...مثل آویختن به طنابی پوسیدست..‌

یاد میگیری:

نزدیکترین ها به تو ...گاهی میتوانند دورترین ها باشند...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۴ ، ۰۰:۳۱
مامان ستایش

"الگوی زیبایی برای دیگران باش"

سعی کن کسی که تو را می ببیند،آرزو کند مثل تو باشد...

از ایمان سخن نگو! بگذار از نوری که در چهره داری،آن را احساس کند...

از عقیده برایش نگو..!بگذار با پایبندی تو،آنرا بپذیرد...

از عبادت برایش نگو!بگذار آن را جلوی چشمش ببیند...

از اخلاق برایش نگو!بگذار آن را از طریق مشاهده تو بپذیرد...

از تعهد برایش نگو!بگذار با دیدن تو، از حقیقت آن لذت ببرد...

بگذار مردم با اعمال تو، خوب بودن را بشناسند...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۴ ، ۰۰:۲۸
مامان ستایش

دختر زیبایم ستایش : 

تونل هابه ما آموختندکه حتی دردل سنگ هم


راهی برای عبورهست


تونل ها راست میگویند ؛ راه است ، حتی از دلِ سنگ!


" آنجا که راه نیست ، خداوند راه را می گشاید... "

دیدی نانوا چطور خمیر نان سنگک را پهن می کند و درون تنور می گذارد...

چه اتفاقی می افتد؟! خمیر به سنگها می چسبد!

 اما نان هرچه پخته تر می شود، از سنگها جدا می شود...


حکایت آدم ها همین است؛

سختیهای این دنیا، حرارت تنور است...و این سختی هاست که انسان را پخته تر می کنند...

و هر چه انسان پخته تر می شود سنگ کمتری بخود می گیرد...سنگها تعلقات دنیایی هستند...

ماشین من، خانه من، کارخانه من....

آنوقت که قرار است نان را از تنور خارج کنند سنگها را از آن می گیرند!


خوشا به حال آنکه در تنور دنیا آنقدر پخته می شود که به هیچ سنگی نمی چسبد!

تو در زندگی به چه چسبیده ای؟! سنگ وجود تو کدام است؟

زندگی درست مثل نقاشی کردن است; 

خطوط را با امید بکشید,    اشتباهات را با آرامش پاک کنید, قلم مو را در صبر غوطه ور کنید... وبا عشق رنگ بزنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۲۰:۵۶
مامان ستایش


ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯿﻢ ...
ﭼﻪ ﺗﻨﻬﺎ،ﭼﻪ ﺩﺭ ﺟﻤﻊ ...
ﺍﻣﺎ با ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ ...
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺭﻭﺣﻤﺎﻥ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ، ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ...
ﺑﯽ ﺻﺪﺍ،ﺑﯽ ﻫﯿﺎﻫو
ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ...
ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺁﮊﺍﻧﺲ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ : ﺭﺳﯿﺪﯾﻦ!
ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ : ﺑﺎﻗﯽ ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ؟
ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ : ﺻﺪﺍﯼ ﺑﻮﻕ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺷﻨﻮﯼ ؟!
ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺻﺪﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ : ﺣﻮﺍﺳﺖ ﮐﺠﺎﺳﺖ ؟!
ﺳﺎﻋﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ...
ﺷﻨﯿﺪﯾﻢ ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯾﻢ ...
ﺧﻮﺍﻧﺪﯾﻢ ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯾﻢ ...
ﺩﯾﺪﯾﻢ ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯾﻢ ...
ﻭ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﺧﻮﺩﺵ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺷﺪ
ﺁﻫﻨﮓ ﺑﺎﺭ ﺩﻫﻢ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺷﺪ
ﻫﻮﺍ ﺭﻭﺷﻦ ﺷﺪ
ﺗﺎﺭﯾﮏ ﺷﺪ
ﭼﺎﯼ ﺳﺮﺩ ﺷﺪ
ﻏﺬﺍ ﯾﺦ ﮐﺮﺩ
ﺩﺭ ﯾﺨﭽﺎﻝ ﺑﺎﺯ ﻣﺎﻧﺪ ...
ﻭ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﻗﻔﻞ ﻧﮑﺮﺩیم
ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯾﻢ ﮐﯽ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ
ﻭ ﮐﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺑﻨﺪ ﺁﻣﺪ
ﻭ ﮐﯽ ﻋﻮﺽ ﺷﺪیم
ﮐﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺘﺮﺳﯿﺪﯾﻢ ...
ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﻧﺨﻨﺪﯾﺪﯾﻢ ...
ﻭ ﺩﻝ ﻧﺒﺴﺘﯿﻢ ...
ﻭ ﭼﻄﻮﺭ ﯾﮑﺒﺎﺭﻩ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﯾﻢ ...
ﻭ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺳﺮﻣﺎﻥ ﺳﻔﯿﺪ ﺷﺪ ...
ﻭ ﺍﺯ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﮐﯽ ﮔﺬﺷﺘﯿﻢ؟!
" ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﺑﺮﺍﯼ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ با ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۲۰:۰۵
مامان ستایش


نَگــذار هَـر کَـس کــه آمـَد و مانـدنى نَشـُد
تــــــو را
دِلت را
صِداقَتَت را
ﺑــا خودَش یَـدَکـــ بِکِشــَد..

نَـگذار روىِ دوست داشتَنَت قیمت بُگْــذارد..

کـــه هَر وقتـــ
از ﺳَرِ بى ﺣﻮﺻﻠکى
از سَرِ نـﺒـوﺩﻥِ ﺁﺭﺍﻣشى
آمَدُ سُـراغت را گِرِفت
حــالَت را پُرسیــــد
ﺩِلَت را قِلقِلکــ داد و بــاز رفت ـ..

ﺗــو بِمانى و دُنیـایى از اشکـ
تــو بِمانى و چِـرا و امًـا و اگـــر..

اگـَر کسى ﺑﺮﺍﯼِ ﺭﻓﺘﻦ آمـاده ﺑﻮﺩ ...
" تـــــــو هَم بُــرو "

تــو هَـم خــودت را
از لحظــه هایَـش کــه هیــچ
اﺯ فِکــرَش هــَم بگیـــر

ﺗــــو بایَــد تمـــامَت بمـانَـد
ﺑﺮﺍےِ او کـــه
ﺗَمـــامَش ﺗﻨﻬــا و تنهـــا براےِ تــوست...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۲۰:۰۳
مامان ستایش


"انشاءالله هر جا که میری، یه نفر مثل خودت سر راهت باشه"...
این جمله میتونه زیباترین دعای خیر و یا بد ترین نفرین ممکن باشد!!!
بنگر که برای تو ، دعاست ........یا .........نفرین...........!!!!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۲۰:۰۲
مامان ستایش


گاهی وقتا فراموش کن کجایی، به کجا رسیدی و به کجا نرسیدی،
گاهی وقتا فقط زندگی کن...
یاد قولهایی که به خودت دادی نباش،
یه وقتایی شرمنده خودت نباش،
تقصیر تو نیست
تو تلاشتو کردی اما نشد...
یه وقتایی جواب خودتو نده
هر چی پرسید: چرا اینجای زندگی گیر کردی لبخند بزن و بگو کم نذاشتم اما… نشد
یه وقتایی فقط از زنده بودنت لذت ببر...از بودن کنار کسانی که دوستشان داری و دوستت دارن...از طلوع خورشید از صدای آواز قمری ها...از باد...باران از همه لذت ببر...هر روزت پر از اتفاقاى قشنگ دختر عزیزم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۲۰:۰۱
مامان ستایش


ما انسان ها
مثل مدادرنگی هستیم••••••
شاید رنگ
مورد علاقه ی یکدیگرنباشیم!!!!!!
اما روزی •••••••
برای کامل کردن نقاشیمان؛؛؛؛؛
دنبال هم خواهیم گشت !!!••••••
به شرطی که اینقدر
همدیگر را تا حد نابودی نتراشیم•••••••

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۲۰:۰۰
مامان ستایش


ادری هپبورن سمبل زیبایی و مد در تاریخ هالیوود است صدها کتاب در مورد زیبایی و شیکی او نوشته شده و هنوز هم ادامه دارد . زیبارویان بسیاری به هالیوود می آیند معروف میشوند و پس از مدتی فراموش می شوند و دیگری جای آنها را می گیرد.
ولی ادری هپبورن هیچ وقت فراموش نمیشود .
راز زیبایی او چیست؟

از زبان خودش بشنوید:
برای داشتن لب هایی زیبا از کلمات پر محبت استفاده کنید.

برای داشتن چشم های زیبا در مردم دنبال خوبی های آن ها بگردید.

برای داشتن هیکل زیبا و لاغر غذایتان را با فقرا تقسیم کنید.

برای داشتن موهای زیبا اجازه بدهید بچه ها با موهایتان بازی کنند.

برای موزون بودن با آگاهی راه بروید.
اینطور هیچ وقت تنها نمی روید.

زیبایی یک زن به لباس – هیکل و مدل موهایش نیست.
زیبایی او باید در چشم هایش دیده شود برای اینکه چشم هایش دریچه ایست به قلب او جایی که عشق وجود دارد.

زیبایی یک زن
زیبایی ظاهر او نیست زیبایی واقعی یک زن در روح او منعکس است
به عشق و توجه و محبتی است که او به مردم دارد.

زیبایی یک زن با گذشت سال ها بیشتر میشود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۱۹:۵۹
مامان ستایش

آدم ها گاهی میشکنند ولی اینطوری نیست که شکستن شان صدای تق داشته باشد و همه بفهمند که فلانی، فلان روز فلان جا شکست
شکستن آدم ها را شاید فقط بتوان دید، از خنده های یهویی در جمع، از تعداد موهای سفید که یهو در سرشان پیدا میشود و شاید از قیافشان که کمرنگ تَر میشود و...
و بی صدا و آرام تَر شدنشان از همیشه...،
شکستن آدم ها را نمی شود شنید ؛
می شود دید که فلانی نه دیگر مثل قبلش و نه دیگر مثل خودش ، هیچکدام نیست....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۱۹:۵۸
مامان ستایش


بعضی
از آدمها
مثل
یک آپارتمان هستند...
مبله . شیک .راحت .
اما
دو روز که توش زندگی میکنی
دلت
تا سرحد مرگ میگیره !

بعضی آدمها
مثل یه قلعه هستند !!!
خودت
را می کشی
تا
بری داخلش !
بعد
می بینی
اون تو هیچی نیست
جز
چند تا سنگ کهنه و رنگ و رو رفته !

اما !!!
بعضی ها
مثل باغند !
میری تو،
قدم میزنی،
نگاه میکنی !!!
عطرش رو بو می کشی،
رنگ ها رو تماشا میکنی...
میری و میری...
آخری
در کار نیست...
به دیوار
که
رسیدی بن بست نیست !
میتونی
دور باغ بگردی !!!

چه آرامشی داره
همنفس
بودن با کسی
که
عمق سینه اش ...
سرشار
از
عطر گلهای سرخ و بهار نارنج است...

زندگیت پر از آدم هایی که مثل باغ هستند💖

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۱۹:۵۷
مامان ستایش


. سال ها گذشت ....
فهمیدم همیشه اونى که میخواى نمیشه...!
فهمیدم هرکسى که باهاته الزاماً "دوستت" نیست!
فهمیدم کسى که توو نگاه اول ازش بدت میاد یه روزى میشه صمیمى ترین دوستت و بلعکس... !
فهمیدم که بى تفاوتى بزرگ ترین انتقامه...
تنفر یه نوع عشقه ...
دلخورى و ناراحتى از میزان اهمیته...!
غرور بزرگ ترین دشمنه...
خدا بهترین دوسته ...
خانواده بزرگ ترین شانسه ...
سلامتى بالاترین ثروته...
اسایش بهترین نعمته ...
فهمیدم" رفتن" همیشه از روى نفرت نیست ...
هرکى زبونش نرمه دلش گرم نیست...
هرکى اخلاقش تنده،جنسش سخت نیست!
هرکى میخنده، بدون درد و غم نیست!
ظاهر دلیلى بر باطن نیست...
فهمیدم کسى موظف به اروم کردنت نیست...
فهمیدم جنگ کردن با خیلیا اشتباهه محضه...
فهمیدم خیلى موقع ها خواسته هات ، حتى باگریه و التماس، انجام شدنى نیست ...
فهمیدم گاهى اوقات توو اوج شلوغى تنهاترینى!
گاهى اوقات دلت تنگه اون آدماى دوست داشتنى سابق میشه...
گاهی اوقات صمیمی ترین کست میشه غریبه ترین ادم
گاهی اوقات با همه وجودت کسیو دوس داریو اون نمیبینتت
گاهی اوقات باید رفت
باید دل کند
باید گذشت
باید رد شد و عوض شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۱۹:۵۶
مامان ستایش


خوشــــــــــبختی یعنی
"خـــــــــــداونــــــد"
اینقـــــــدر عزیزت کردهاســــت
که وجودت
آرامــــــش بخــــش
دیــــــــــــگران باشد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۱۹:۵۵
مامان ستایش


ﻣﯿﺘﻮﺍﻥ ...
ﻣﯿﺘﻮﺍﻥ ﺗﻨﻬﺎ ﺷﺪ
ﻣﯿﺘﻮﺍﻥ ﺯﺍﺭ ﮔﺮﯾﺴﺖ
ﻣﯿﺘﻮﺍﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﻭ ﺩﻝ ﻋﺎﺷﻖ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﻫﺎ ﻟﻪ ﮐﺮﺩ
ﻣﯿﺘﻮﺍﻥ ﭼﺸﻤﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﯿﺎﻫﻮﯼ ﺟﻬﺎﻥ ﺧﯿﺮﻩ ﮔﺬﺍﺷﺖ
ﻣﯿﺘﻮﺍﻥ ﺻﺪﻫﺎ ﺑﺎﺭ ﻋﻠﺖ ﻏﺼﻪ ﺩﻝ ﺭﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪ
ﻣﯿﺘﻮﺍﻥ ...
ﻣﯿﺘﻮﺍﻥ ﺑﺪ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺪ ﺩﯾﺪ ﻭ ﺑﺪ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﻧﻤﻮﺩ !
ﺁﺧﺮﺵ ﻫﻢ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﯿﺘﻮﺍﻥ ﺗﻨﻬﺎ ﺭﻓﺖ ...
ﺑﺎ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﻫﻤﻪ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﻭ ﻏﻢ ﻭ ﺑﺪﺑﺨﺘﯽ ...
ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﯼ؟ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺗﻠﺨﯽ ﻭ ﺳﺮﺩﯼ ﻭ ﻏﺮﻭﺭ
ﻓﺎﺗﺤﻪ؟ ﺧﻮﺏ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺭﻓﺖ ! ﻋﺠﺐ ﺁﺩﻡ ﺑﺪ ﺧﻠﻘﯽ ﺑﻮﺩ.. !!!
ﻭﻟﯽ ﺍﯼ ﮐﻮﺩﮎ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﺩﻟﻢ، ﺁﻥ ﻭﺭ ﺳﮑﻪ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﺩﺍﺭﺩ...!!!!!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۱۹:۵۴
مامان ستایش


بعضی ها چهره شان خیلی معمولیست
امّـــــــــــا......
آنچه در قسمت چپ سینه شان می تپد دل نیست،
اقیــــانــــوس محبّـــت است.
بعضیها تُنِ صدایشان خیلی معمولیست ،
امّــــــــــا .....
سخن که میگویند، در جادوی کلامشان غرق میشوی
بعضیها قد و قامتشان معمولیست
امّــــــــــا.....
حضورشان تپش قلب می آورد
بعضیها خیلی معمولی هستند
امّـــــــــا ....
همین معمولی بودنشان ، است که در کنارشان به ارامش میرسی
فقط آرامش مهم است.
ثروت،شهرت،زیبایی و جمال...
همه عادی میشوند
فقط قلب آدم هاست که اهمیت دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۱۹:۵۳
مامان ستایش


گاهی سکوت شرافتی دارد که گفتن ندارد ....
همیشه در فشار زندگی اندوهگین مشو...شاید خداست که در آغوشش می فشاردتت ...
برای تمام رنجهایی که میبری صبر کن ،صبر اوج احترام به حکمت خداست.
همچون شاه شطرنج باش که حتی بعد از باخت کسی جرات بیرون انداختنش از صفحه زندگی را ندارد.
از کسی که بهت دروغ گفته نپرس چرا....؟
چون با یه دروغ دیگه قانعت میکنه....
اگه یقین داری روزی پروانه میشوی ...
بگذار روزگار هرچه میخواهد پیله کند....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۱۹:۵۳
مامان ستایش


"زندگی را طلاق ندهید."
این یعنی اینکه خودتون رو از خوشی های دنیا و زندگی , محروم نکنید
در مقابل مشکلات , تسلیم نشید و زانوی غم بغل نگیرید. خودتون رو دوست داشته باشید و به خودتون و خواسته هاتون احترام بذارید .
یادتان باشد بهترین دوست شما
"تصویر ذهنی های خوب شما از خودتان " است .

پس زندگی را زندگی کنید ....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۱۹:۵۲
مامان ستایش


زندگیست دیگر !!
همیشـــہ کـــہ همـــہ رنگ‌هایش جور نیست ، همـــہ سازهایش کوک نیست !!
باید یاد گرفت با هر سازش رقصید ، حتـــے با ناکوک ترین ناکوکش ...
اصلا رنگ و رقص و ساز و کوکش را فراموش کن !!
حواست باشد بـــہ این روزهایـــے کـــہ دیگر بر نمـــے گردد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۱۹:۵۱
مامان ستایش

روزه میگیرم ،ولی یادت خرابش میکند
سرکه می ریزم ،ولی عشقت شرابش میکند
عقل میخواهد کمی بیدار گردد در سرم
عشق با لالایی آرام خوابش میکند
روز ها گرمند ،اما تشنگی رنج کمیست
آنکه را هجران تو،هر شب عذابش میکند
آتشی در زیر خواکستر، تو را در چشم هاست
این دل کم تاب را کم کم کبابش میکند
یک نظر در آن کتاب باز ابروهای تو
اهل دل را منصرف از هر کتابش میکند
بر دلم نقاشی چشم سیاهت شب به شب
نقشه ی هر توبه را نقش بر آبش میکند
در خطابه شیخ ما غیر از خطا چیزی نداشت
عامه ،هر چند علامه خطابش میکند
راستی ای شیخ چون من روزه داری را ،خدا
از کدامین فرقه در محشر حسابش میکند?

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۱۹:۵۰
مامان ستایش


سالها بود به یادت نازنین,شیرینم
باورت نیست هنوز هم عاشق دیرینم
بی خبر آمده ای و من بیچاره هنوز
متحیر شده در این همه اسرار و رموز
چه خیالات که هر شب به سحر سر میشد
زین میان کاش خیالی به کرم بر میشد
شوق دیدار تورا داشتمی در سر خویش
آنقدر کز غم هجرت شده ام کافر کیش
رخ زیبای تو را دیدم و افسوس افسوس
سالها بی خبری از تو و این دل مایوس
من سرگشته که محروم ز دیدار تو ام
همه شب تا به سحر محو تماشای تو ام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۱۹:۵۰
مامان ستایش


روزی که نگاهم به تو نسرین بدن افتد

گلهای گلستان همه از چشم من افتد

گر باد کند زلف به روی تو پریشان

صد دسته ی سنبل به سر نسترن افتد

اندر شکن زلف تو نالد دل زارم

چون مرغ غریبی که به یاد وطن افتد

ترسم نگرد دیده ی نرگس به رخ یار

از رشک نخواهم گذرش در چمن افتد

از ماه رخت آنکه مرا کرد چو شب روز

دارم ز خدا چشم که بر روز من افتد

آشفته شود هرکه به آن زلف زند دست

دلتنگ شود هرکه جدا زآن دهن افتد

هستند در این شهر بسی نکته سرایان

"دهقان" نه کسی همچو تو شیرین سخن افتد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۱۹:۴۹
مامان ستایش


دزدکى از لاى درزِ در نگاهت مى کنم
با دو چشم مات و ناباور نگاهت مى کنم

چشم در چشم تو یعنى طرح رویاى محال
از همین جا راحتم. بهتر نگاهت مى کنم

چشمهاى مردم دنیا به سمت توست باز
من ولى از منظرى دیگر نگاهت مى کنم

مثل باران، چشمه ى جوشان احساسى ولى
من فقط با چشمهاى تر نگاهت مى کنم

باز نزدیک منى و از همیشه دورتر
از پسِ این حسّ درد آور نگاهت مى کنم

فکر اندوه من و چشمان غمگینم نباش
همچنان بى اعتنا بگذر... نگاهت مى کنم

صحنه ى شهر دلم وقف شکوهِ جلوه ات
بر مدارِ چرخ بازیگر نگاهت مى کنم

می درخشی تا بسوزانی مرا خورشیدوار.
بی شکایت تا دم آخر نگاهت می کنم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۱۹:۴۸
مامان ستایش


اول قصه یکی بود و دگر هیچ نبود
تا شبی عشق رسید و غزلی تازه سرود

عشق شوری ست که آتش به دل عالم زد
آتشی گرم تر از آتش ظلم نمرود

منتظر ماند دلم پشت غم پنجره تا..
عشق تو آمد و از پنجره لبخند گشود

هر چه لبخند که در غربت این دنیا داشت
عشق آورد و به لب های تو تقدیم نمود

جان من بی تو جهان جای من عاشق نیست
بی تو هر آنچه دل خسته غزل گفت چه سود...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۱۹:۴۷
مامان ستایش


من که با صاعقه‌ای می‌شکنم داس چرا؟
بر دل از جور شما این همه آماس چرا؟

خودِ بارانم و تو پاک‌ترم می‌خواهی!
آب را غسل نده، این همه وسواس چرا؟

خسته‌ام! سنگ نزن، هی نشکن روح مرا
شده‌ام عاشق یک آینه‌نشناس چرا؟

گفته بودی که تماشاگر باغ دلمی
لک شده دست تو از شاخه‌ی گیلاس چرا؟

از درختان دلم عشق بچین، نوبری است
فرصتی نیست بیا، کشتن احساس چرا؟...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۱۹:۴۷
مامان ستایش

دختر دلبندم ستایش :
گاهی اوقات بر سر راه ِ آدمیزاد، آدم‌هایی قرار می‌گیرند،
… که فراتر از یک دوست معمولی هستند،
که می‎شود با آن‎ها به هر چیز احمقانه ای بخندی…
دوست هایی هستند در زندگی …
که بی دغدغه، می‌شود بدون نقاب بر صورت با آن‌ها معاشرت کرد،
می‌شود یادت برود که میزبانی یا میهمان!
جایی که هستی خانه ی اوست یا خانه ی خودت،
حتی می‌شود ناگفته های دلت،
آن‌هایی که جرات گفتنش به خودت هم نداری بهشان بگویی …
… و مطمئن باشی می شنوند و نشنیده می گیرند! 
چقدر خوبند این آدم ها،
و چقدر همه ما نیاز داریم به حداقل یکی از آنها ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۱۹:۴۶
مامان ستایش


چند سالی ست که تکلیف دلم روشن نیست
جا به اندازه ی تنهایی من در من نیست

چشم می دوزم در چشم رفیقانی که
عشق در باورشان قد سر سوزن نیست

دست برداشتم از عشق که هر دست سلام
لمس آرامش سردی ست که در آهن نیست

حس بی قاعده ی عقل و جنون با من بود
درک این حال به هم ریخته تقریبا نیست

سال ها بود ازین فاصله می ترسیدم
که به کوتاهی دل کندن و دل بستن نیست

رفتم از دست و به آغوش خودم بر گشتم
جا به اندازه ی تنهایی من در من نیست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۱۹:۳۳
مامان ستایش


هر مرد شتر دار٬اویس قرنی نیست..

هر شیشه ی گلرنگ٬عقیق یمنی نیست..

بر مرده دلان پند مده..
خویش میازار..

که ابوجهل زمان٬ مسلمان شدنی نیست..

در زمانی که برادر به بردار نکند رحم..

بیگانه برای تو برادر شدنی نیست..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۱۹:۳۳
مامان ستایش

دخترکم ؛زیبایم ستایش :
" دلگیر نباش از مرغانی که نزد تو دانه خوردند و نزد دیگری تخم گذاشتند...! ایمان داشته باش روزی بوی کبابشان به مشامت خواهد رسید "...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۱۹:۳۲
مامان ستایش

عزیزم ستایش : این شعر زیباس
هرگز دل شکسته ای عاشق نمی شود
طوفان اسیر رفتن قایق نمی شود

سیلی که موج می زند بر گوش صخره ها
ساحل دچار گریه و هق هق نمی شود

امشب خسوف آمد و ماه دلم گرفت
این مد اشکهاست که منطق نمی شود

مردی که راه میرود همراه یک عصا
قدش دوباره حالت سابق نمی شود

وقتی که مرگ آمد و روی دلم نشست
پس زندگی چگونه مرا دق نمی شود

از باغ می رسد خبر گلهای لاله باز.....
گلدان دگر نصیب شقایق نمی شود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۱۹:۲۹
مامان ستایش

نفس زیبایم ؛ دخترم ستایش :
در دنیا اگر خودت را " میهمان " حساب کنی و خداوند را " میزبان ", همه غصه ها از یاد میرود. چون هزار غصه به دل میزبان است که دل میهمان از یکی از آنها خبر ندارد.
هزار غم به دل صاحبخانه است که یکی به دل میهمان راه ندارد. " زندگی خودت " را میهمان خدا بدان تا راحت شوی.
" اگر در میهمانی یک شب بلایی به تو رسد, شلوغ نکن و آبروی صاحب خانه را نبر "..
اعمال هرکس به اندازه معرفتش قیمت دارد . خلوص عمل بسته به میزان معرفت است.
اعمالی که از " محبت " سرچشمه میگیرد خلوص بیشتری دارد.

.......

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۱۹:۲۷
مامان ستایش

جان جانانم  ستایش :
ﮔـﺎﻫـﯽ ﺍﮔــﺮ ﺩﻋـﺎﯾﺖ ﻣﺴـﺘﺠﺎﺏ ﻧﺸـﺪ، ﺑـﺮﻭ ﻭ ﮔــﻮﺷـﻪ
ﺍﯼ ﺑﻨـﺸـﯿـﻦ . . .
ﺯﺍﻧـﻮﻫـﺎﯾـﺖ ﺭﺍ ﺑﻐـﻞ ﺑﮕـﯿـﺮ ﻭ ﯾﮏ ﺩﻝ ﺳـﯿـﺮ ﮔــﺮﯾـﻪ ﮐـﻦ
. . .
ﺷــﺎﯾـﺪ ﻻﺯﻡ ﺑﺎﺷــﺪ ﻣﯿـﺎﻥ ﮔــﺮﯾﻪ ﻫـﺎﯾـﺖ ﺑﮕــﻮﯾﯽ :
" ﺍﻟﻠﻬُـﻢَّ ﺍﻏـﻔِــﺮ ﻟِﯽَ ﺍﻟـﺬُﻧﻮﺏَ ﺍﻟّـﺘـﯽ ﺗَﺤـﺒِـﺲُ ﺍﻟـﺪُّﻋــﺎ "
ﺧــﺪﺍﯾﺎ ! ﺑﺒﺨـﺶ ﺁﻥ ﮔـﻨﺎﻫـﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﮐـﻪ ﻣﺎﻧﻊ ﺍﺳﺘﺠﺎﺑﺖ
ﺩﻋﺎﻫﺎﯾﻢ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ . . .

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۱۹:۲۶
مامان ستایش


دختر عزیزتر از جانم ستایش :

چه فرقى میکند رمضان باشد یا تیر یا جولاى
هرروزى که دستى گرفتى
دلى بدست اوردى
اشکى پاک کردى
"انسانى"
روزه پرهیز بگیریم
بپرهیزیم از قضاوت
از دروغ
از ریا
از تهمت
از نیرنگ
وگرنه تا بوده انسان هایى بوده اند که بسیار گرسنگى
کشیده اند اما روزه نبوده اند.....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۱۹:۲۴
مامان ستایش

دختر عزیزم ؛ زیبایم ستایش :

زندگی...
شوق رسیدن به همان فردایی است که نخواهد آمد
تو نه دردیروزی ونه درفردا
ظرف امروز پراز بودن توست
زندگی شاید آن لبخندی است
که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات است
میان دو سکوت
زندگی...
خاطره آمدن ورفتن ماست
زندگی در همین اکنون است
به خاطر داشته باش
دست نیافتن به آنچه می‎جویی
گاه اقبالی بزرگ است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۱۹:۲۲
مامان ستایش

دختر دلبندم ستایش :
گاهی
باید رد شد ، باید گذشت ؛

گاهی
باید در اوج نیاز نخواست ..

گاهی
باید کویر شد و با همه تشنگی منت هیچ ابری را نکشید ..

گاهی
برای بودن باید محو شد ، باید نیست شد

گاهی
برای بودن ؛ باید نبود ...

گاهی
باید چترت را برداری و رهسپار کوچه هایی شوی
که مدت هاست هیچ رهگذری از آن عبور نکرده

.......گاهی باید نباشی....ٌ

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۱۹:۲۰
مامان ستایش

دختر عزیزم ، ستایش :
توکل برخدایت کن؛
کفایت میکندحتما؛
اگرخالص شوی بااو؛
صدایت میکندحتما؛
اگربیهوده رنجیدی؛
ازاین دنیای بی رحمی؛
به درگاهش قناعت کن؛
عنایت میکندحتما؛
دلت درمانده میمیرد؛
اگرغافل شوی ازاو؛
به هروقتی صدایش کن؛
حمایت میکندحتما؛
خطاگرمیروی گاهی؛
به خلوت توبه کن بااو؛
گناهت ساده میبخشد؛
رهایت میکندحتما؛
به لطفش شک نکن گاهی؛
اگردنیاحقیرت کرد؛
تورسم بندگی آموز؛
حمایت میکندحتما؛
اگرغمگین اگرشادی؛
خدایی راپرستش کن؛
که هردم بهترینهارا؛
عطایت میکندحتما؛

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۱۹:۱۸
مامان ستایش